پادکست استودیو جیبلی

قضیه استودیو جیبلی؛ باد گرم از صحرای آفریقا به صنعت انیمیش جهان

گوش کنید

قضیه استودیو جیبلی؛ باد گرم از صحرای آفریقا به صنعت انیمیش جهان

  • نویسنده: امیر ابراهیم‌خلیلی
  • راوی: شادی امیری

در این قسمت از پادکست «قضیه»، شما را به سفری می‌بریم به درون دنیای شگفت‌انگیز استودیو جیبلی.

لینک CastBox اپیزود ششم: قضیه استودیو جیبلی

آغاز دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی است. توشیو سوزوکی، سردبیر مجله‌ی مانگای «انیمیج» در ژاپن، هنوز نمی‌داند که تنها با برداشتن گوشی تلفن، قرار است سرنوشت هنر انیمیشن را در سراسر جهان دگرگون کند. او تصمیم دارد با کارگردان جوانی که آثارش به‌تازگی توجه برخی را جلب کرده، گفت‌وگویی ترتیب دهد. این کارگردان جوان کسی نیست جز هایائو میازاکی.

دعوت سوزوکی با پاسخ مثبت میازاکی مواجه می‌شود. روز مصاحبه، اما همه‌چیز فراتر از چند پرسش و پاسخ ساده پیش می‌رود. ذهن پُر از ایده‌های بدیع و داستان‌های خیال‌انگیز میازاکی، چنان سوزوکی را مجذوب می‌کند که آن دیدار ساده، سرآغاز تولد یکی از بزرگ‌ترین و رؤیایی‌ترین استودیوهای تاریخ انیمیشن جهان می‌شود.

جدول محتوا نمایش
لوگوی استودیو جیبلی

جلسه‌ی نخست سوزوکی و میازاکی، به‌جای آن‌که در قالب گفت‌وگویی ژورنالیستی برگزار شود، به بحثی عمیق درباره‌ی جهان داستان‌ها و ایده‌ها بدل می‌گردد. از میان روایت‌هایی که میازاکی در ذهن دارد، یکی بیش از بقیه توجه سوزوکی را جلب می‌کند: داستانی آخرالزمانی درباره‌ی دختری جوان در دل ویرانی جنگ. این داستان چنان اثری بر سوزوکی می‌گذارد که تصمیم می‌گیرد مدیران ارشد مجله را متقاعد کند تا اجازه‌ی انتشار آن را به‌صورت مانگا در نشریه بدهند.

تلاش او به نتیجه می‌رسد و در فوریه‌ی ۱۹۸۲، مجله‌ی انیمیج انتشار سریالی مانگایی با نام «نائوشیکا از دره‌ی باد» را آغاز می‌کند. نائوشیکا به‌سرعت میان خوانندگان به محبوبیتی فراوان دست می‌یابد و این استقبال موجب می‌شود که تصمیم به ساخت نسخه‌ی انیمیشنی آن گرفته شود.

در سال ۱۹۸۳، میازاکی تصمیم می‌گیرد دوست و همکار قدیمی‌اش ایسائو تاکاهاتا را نیز به پروژه دعوت کند. تاکاهاتا، مانند میازاکی، کار خود را از دهه‌ی ۱۹۶۰ آغاز کرده بود و این دو سابقه‌ی همکاری‌های پیشین را نیز در کارنامه داشتند. سرانجام در سال ۱۹۸۴، انیمه‌ی نائوشیکا از دره‌ی باد در ژاپن اکران می‌شود و با موفقیتی بزرگ مواجه می‌گردد—موفقیتی که به‌زودی به سنگ‌بنای تأسیس استودیویی تازه تبدیل خواهد شد.

پس از این دستاورد درخشان، میازاکی، سوزوکی و تاکاهاتا تصمیم می‌گیرند ساخت فیلم‌های بیشتری را در دستور کار قرار دهند. نخستین گام، فراهم‌کردن مکانی برای استودیوی تازه‌تأسیسشان است، و سپس انتخاب نامی مناسب برای آن.

وجه تسمیه استودیو جیبلی

میازاکی مسئولیت نام‌گذاری استودیو را برعهده می‌گیرد. او عنوان «جیبلی» را برمی‌گزیند—نام یک هواپیمای شناسایی ایتالیایی در دوران جنگ جهانی دوم. واژه‌ای برگرفته از زبان عربی و ناحیه‌ی لیبی، که در زبان ایتالیایی به‌صورت «گیبلی» تلفظ می‌شود و به معنای بادی گرم و وزنده از سمت صحراست. میازاکی آرزو داشت استودیوی آن‌ها همانند این باد گرم، نسیمی نو بر صنعت انیمیشن جهان بوزد و آن را متحول کند. در ژاپن این واژه به‌صورت «جیبوری» تلفظ می‌شد و ترکیب تلفظ‌های گوناگون در نهایت به نامی منحصربه‌فرد انجامید: استودیو جیبلی.

برای آشنایی با تمام آثار استودیو جیبلی کلیک کنید!

تولد یک رؤیا: دیدار سرنوشت‌ساز میازاکی و سوزوکی

آغاز دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی، دوره‌ای پرتحول برای صنعت انیمه در ژاپن است. در همین سال‌ها، توشیو سوزوکی، سردبیر مجله‌ی مانگای «انیمیج»، تصمیم می‌گیرد با یکی از کارگردانان جوان و نوظهور ژاپنی گفت‌وگویی انجام دهد—بی‌آنکه بداند این تماس ساده، سرآغاز یکی از مهم‌ترین تحولات تاریخ انیمیشن جهان خواهد بود.کارگردانی که او انتخاب می‌کند، هایائو میازاکی است. هنرمندی خلاق با ذهنی مملو از داستان‌هایی پرشور و تصویری. زمانی که میازاکی به دفتر مجله می‌آید، گفت‌وگو به شکلی غیرمنتظره از مسیر سوال و جواب‌های رایج خارج می‌شود و به گفت‌وگویی طولانی درباره‌ی دنیاهای خیالی و ایده‌هایی که در ذهن او شکل گرفته‌اند، بدل می‌گردد. همین گفت‌وگو، نه‌تنها ذهن سوزوکی را تحت تأثیر قرار می‌دهد، بلکه نقطه‌ی آغاز شکل‌گیری یکی از افسانه‌ای‌ترین استودیوهای انیمیشن در تاریخ می‌شود: استودیو جیبلی.

از دل ویرانی، دختری با امیدی بزرگ

در میان روایت‌هایی که میازاکی برای سوزوکی بازگو می‌کند، داستانی خاص نظر او را بیش از همه جلب می‌کند. داستانی آخرالزمانی از دختری جوان در دل جنگ و ویرانی، که سرشار از لایه‌های عاطفی، فلسفی و طبیعت‌گرایانه است. سوزوکی آن‌چنان مجذوب این قصه می‌شود که تصمیم می‌گیرد از تمام توان خود استفاده کند تا مدیران بالادستی‌اش را برای انتشار آن قانع سازد.

در نهایت، این ایده به شکلی رسمی جان می‌گیرد. در فوریه‌ی ۱۹۸۲، مجله‌ی انیمیج انتشار سریالی مانگایی با عنوان «نائوشیکا از دره‌ی باد» را آغاز می‌کند. این مانگا با استقبال فوق‌العاده‌ای روبه‌رو می‌شود و چنان در دل خوانندگان جا باز می‌کند که خیلی زود تصمیم گرفته می‌شود نسخه‌ی انیمیشنی آن نیز ساخته شود.

نخستین گام‌ها به سوی استودیویی مستقل

سال ۱۹۸۳، هایائو میازاکی پروژه‌ی تبدیل «نائوشیکا از دره‌ی باد» به فیلم انیمیشن را آغاز می‌کند و برای این منظور، دوست و همکار قدیمی‌اش، ایسائو تاکاهاتا را نیز به همکاری دعوت می‌کند. تاکاهاتا، مانند میازاکی، از دهه‌ی ۶۰ میلادی در دنیای انیمیشن فعال بوده و تجربه‌های ارزشمندی را با خود به همراه دارد.

در سال ۱۹۸۴، این فیلم در ژاپن اکران می‌شود و با موفقیتی بزرگ روبه‌رو می‌گردد. همین موفقیت، جرقه‌ای می‌شود برای تولد یک استودیوی تازه. میازاکی، سوزوکی و تاکاهاتا تصمیم می‌گیرند به‌جای وابستگی به دیگر استودیوها، ساخت فیلم‌های بعدی‌شان را در قالب یک مجموعه مستقل پیگیری کنند.

باد گرم از صحرای آفریقا

یکی از نخستین اقدامات رسمی برای تأسیس استودیو، انتخاب نامی برازنده برای آن است. هایائو میازاکی، که از کودکی شیفته‌ی هواپیماها و مفاهیم پرواز بوده، نام «جیبلی» را پیشنهاد می‌دهد—عنوان یکی از هواپیماهای شناسایی ایتالیایی در دوران جنگ جهانی دوم که «گیبلی» تلفظ می‌شده و در زبان عربی به معنای «باد گرم صحرایی» است.

میازاکی باور دارد استودیوی آن‌ها نیز باید همانند این باد، نسیمی نو و تأثیرگذار بر صنعت انیمیشن جهان باشد. در زبان ژاپنی این واژه به‌صورت «جیبوری» تلفظ می‌شود و در نهایت، نام استودیو به‌صورت رسمی «جیبلی» تثبیت می‌گردد—نامی که به‌زودی با مفاهیمی چون رؤیا، خلاقیت و کیفیت بی‌بدیل گره خواهد خورد.

جیبلی متولد می‌شود: از نائوشیکا تا ساختار رسمی یک استودیو

پس از موفقیت چشمگیر «نائوشیکا از دره‌ی باد» در سال ۱۹۸۴، سه شخصیت کلیدی این پروژه—میازاکی، تاکاهاتا و سوزوکی—به این نتیجه می‌رسند که آینده‌ی آثارشان را باید در قالب یک استودیوی مستقل پیگیری کنند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند مسیر حرفه‌ای‌شان را به‌دور از وابستگی به سایر شرکت‌ها ادامه دهند. به همین منظور، گام نخست، اجاره‌ی یک طبقه از ساختمانی در منطقه‌ی کیچی‌جوجی توکیو است که به پایگاه اولیه‌ی استودیو جیبلی تبدیل می‌شود.

در این مرحله، جیبلی هنوز ساختار اداری و استخدامی ثابتی ندارد. برای هر پروژه، تنها حدود ۷۰ نفر نیروی موقت به کار گرفته می‌شود و پس از پایان پروژه، این تیم‌ها منحل می‌گردند. نگاه اصلی این است: اگر یک فیلم موفق شد، فیلم بعدی ساخته شود؛ و اگر شکست خورد، پروژه متوقف شود. این دیدگاه ساده و مبتنی بر کیفیت باعث شد تمرکز اصلی، همیشه روی تولید آثاری درخشان و به‌یادماندنی باقی بماند.

روزهای پرکار، رویاهایی در حرکت

پس از موفقیت «نائوشیکا»، دومین پروژه‌ی بزرگ جیبلی با عنوان «قلعه‌ای در آسمان» در سال ۱۹۸۶ اکران می‌شود و باز هم با استقبال فراوان مواجه می‌گردد. این موفقیت، جیبلی را از یک استودیو نوپا به بازیگری جدی در عرصه‌ی انیمیشن ژاپن تبدیل می‌کند.

در آوریل ۱۹۸۸، دو فیلم به‌طور هم‌زمان کلید می‌خورند: «همسایه‌ام توتورو» به کارگردانی میازاکی و «مدفن کرم‌های شب‌تاب» به کارگردانی تاکاهاتا. این دو اثر، از نظر احساسی و فضای داستانی در دو سوی متضاد قرار دارند؛ یکی اثری لطیف، کودکانه و آرام‌بخش، و دیگری داستانی تلخ، واقع‌گرایانه و جان‌سوز.

اگرچه این دو فیلم در ابتدا با تبلیغات اندکی همراه بودند و فروش آغازین آن‌ها نیز قابل توجه نبود، اما به‌تدریج با تحسین منتقدان و علاقه‌مندان، جایگاه خود را یافتند و تبدیل به آثار ماندگار تاریخ انیمیشن شدند. به‌ویژه «مدفن کرم‌های شب‌تاب» که بر پایه‌ی رمانی از آکیوکی نوساکا ساخته شده بود—روایتی غم‌انگیز که نویسنده‌اش آن را به‌عنوان عذرخواهی از خواهر کوچکش که در جنگ جهانی دوم بر اثر سوءتغذیه جان باخته بود، نوشته بود.

در این فیلم، تصویر کرم‌های شب‌تاب، هم‌زمان نمادی از زیبایی زودگذر کودکی و یادآور بمب‌های آتش‌زا در دوران جنگ است. همین تضادهای تأثیرگذار باعث شده تا این اثر یکی از ماندگارترین و دردناک‌ترین روایت‌های ساخته‌شده توسط جیبلی باشد.

استودیویی با حقوق ثابت و کارآموزی رایگان

سال ۱۹۸۹ نقطه‌ی عطفی در مسیر حرفه‌ای جیبلی محسوب می‌شود. در این سال، فیلم «خدمات تحویل کیکی» به کارگردانی میازاکی، به پرفروش‌ترین فیلم داخلی ژاپن بدل می‌شود و موفقیت اقتصادی بزرگی برای استودیو رقم می‌زند. این پیروزی به تیم مدیریتی استودیو جسارت می‌دهد تا گامی بزرگ در ساختار سازمانی بردارند.

از نوامبر همان سال، استودیو تصمیم می‌گیرد نیروهایش را به‌صورت تمام‌وقت استخدام کند و به‌جای پرداخت پروژه‌ای، حقوق ثابت به آن‌ها بپردازد. این تصمیم تنها از منظر رفاهی اهمیت نداشت، بلکه به‌عنوان گامی فرهنگی در راستای پرورش نیروهای خلاق نیز تلقی می‌شد. هم‌زمان، به پیشنهاد میازاکی، برنامه‌ای برای کارآموزی رایگان راه‌اندازی می‌شود تا استعدادهای جوان، فرصت یادگیری و فعالیت در کنار بزرگان انیمیشن را داشته باشند.

در همین سال، سوزوکی نیز تصمیم می‌گیرد از شرکت بزرگ توکوما شوتن جدا شود تا بتواند به‌صورت کامل بر اداره و توسعه‌ی استودیو جیبلی تمرکز کند.

توسعه‌ی سازمان، رشد بی‌وقفه

در سال ۱۹۹۱، فیلم «تنها دیروز» به کارگردانی تاکاهاتا نیز موفقیتی درخور توجه کسب می‌کند و دوباره به پرفروش‌ترین فیلم داخلی ژاپن بدل می‌شود. این دستاوردها باعث می‌شود جیبلی بتواند هم دستمزد نیروهای فعلی را افزایش دهد و هم نیروی بیشتری استخدام کند.

پرداخت منظم حقوق و استخدام دائمی، چالشی جدی را نیز به همراه داشت: جیبلی باید به‌طور مستمر فیلم بسازد و در عرصه‌ی تبلیغات نیز فعال‌تر عمل کند. در همین راستا، پروژه‌ی بعدی آن‌ها، یعنی «پورکو روسو» به کارگردانی میازاکی آغاز می‌شود.

خلق محیطی الهام‌بخش برای رؤیاپردازان

هم‌زمان با تولید «پورکو روسو»، میازاکی رویایی دیگر در سر دارد: ساختن محیطی دل‌انگیز و حرفه‌ای برای فعالیت تیم خلاق استودیو. او باور دارد که فضا و معماری استودیو، باید الهام‌بخش باشد و به پرورش استعدادها کمک کند.

در تابستان ۱۹۹۲، ساخت استودیوی جدید در منطقه‌ی کوگانئی توکیو به پایان می‌رسد و جیبلی از کیچی‌جوجی به مقر تازه‌اش منتقل می‌شود. طرح اولیه‌ی این ساختمان را شخص میازاکی طراحی کرده بود. در سال‌های بعد، ساختمان‌های جدیدی نیز در اطراف آن ساخته می‌شود: استودیو ۲ در سال ۱۹۹۹، استودیو ۳ در ۲۰۰۰، و استودیو ۵ در ۲۰۱۰. کوگانئی از آن پس به قلب تپنده‌ی استودیو جیبلی بدل می‌شود.

ورود به عصر دیجیتال و تثبیت جایگاه در سینمای ژاپن

در سال ۱۹۹۳، استودیو جیبلی گام بلندی به‌سوی فناوری‌های روز برمی‌دارد. آن‌ها دو دوربین بزرگ کامپیوتری برای انیمیشن خریداری می‌کنند و با راه‌اندازی واحد فیلم‌برداری، به یکی از معدود استودیوهایی تبدیل می‌شوند که از مرحله‌ی طراحی تا تصویربرداری نهایی، تمام فرآیند تولید را درون‌سازمانی انجام می‌دهند.

در همین سال، جیبلی واحد انتشارات خود را تأسیس می‌کند تا کتاب‌ها و کالاهای مرتبط با فیلم‌هایش را مستقیماً تولید و عرضه کند. سال بعد، یعنی ۱۹۹۴، بخش فروش محصولات جانبی نیز راه‌اندازی می‌شود. این تصمیم نه‌فقط از منظر درآمدی مفید است، بلکه نشانه‌ای از تعهد جیبلی به کنترل کیفیت و انسجام هنری در تمام مراحل تولید تا عرضه است.

همان سال، نخستین فیلم تلویزیونی استودیو، با عنوان «امواج اقیانوس» به کارگردانی تومومی موچیزوکی ساخته می‌شود—اثری که نه توسط میازاکی یا تاکاهاتا، بلکه به‌دست گروهی جوان و تازه‌نفس تولید شده و نشان‌دهنده‌ی اعتماد جیبلی به نسل آینده‌ی هنرمندان است. هرچند این پروژه با چالش‌هایی چون کمبود بودجه و تأخیر در زمان‌بندی همراه بود، اما از سوی منتقدان مورد تحسین قرار گرفت.

گسترش تکنولوژی و تجربه‌های تازه

سال ۱۹۹۴، پروژه‌ی بلند دیگری با نام «پم پوکو» به کارگردانی تاکاهاتا آغاز می‌شود. بسیاری از طراحان و انیماتورهای این فیلم، همان نیروهای جوانی هستند که در برنامه‌ی کارآموزی جیبلی پرورش یافته بودند. در این اثر، برای نخستین‌بار از عناصر گرافیک کامپیوتری (CG) استفاده می‌شود. هرچند میزان استفاده از CG در آن محدود به چند صحنه بود، اما همین تجربه سنگ‌بنای تأسیس واحد رسمی CG در جیبلی را بنا می‌نهد.

در سال ۱۹۹۵، فیلم دیگری با عنوان «نجوای قلب» ساخته می‌شود که این‌بار میازاکی نه به‌عنوان کارگردان، بلکه به‌عنوان نویسنده و طراح استوری‌بوردها حضور دارد. کارگردانی این اثر بر عهده‌ی یوشیفومی کُندو گذاشته می‌شود—یکی از انیماتورهای ارشد آثار قبلی جیبلی. این تصمیم، زمینه‌ساز آن بود که کارگردانان جوان‌تر نیز فرصت ایفای نقش در پروژه‌های بزرگ را پیدا کنند.

شاهزاده‌ای از دل جنگل، فیلمی که پدیده شد

پس از پنج سال وقفه، هایائو میازاکی بار دیگر خود دست‌به‌کار کارگردانی فیلمی تازه می‌شود. نتیجه‌ی این تلاش، فیلم «پرنسس مونونوکه» است—اثری حماسی، گسترده و جسورانه. این فیلم با بودجه‌ای اولیه به ارزش ۲ میلیارد ین (که بعدها افزایش می‌یابد)، طی سه سال با استفاده‌ی تمام‌عیار از فناوری CG تولید می‌شود.

«پرنسس مونونوکه» در سال ۱۹۹۷ اکران می‌شود و از همان ابتدا با موجی از استقبال کم‌سابقه روبه‌رو می‌گردد. فیلم تا پایان سال در سالن‌های سینما باقی می‌ماند و بیش از ۱۴ میلیون نفر در ژاپن آن را تماشا می‌کنند. فروش نهایی آن به رقم شگفت‌انگیز ۱۹.۳ میلیارد ین می‌رسد و رکورد فروش تاریخ سینمای ژاپن را می‌شکند—حتی فراتر از «ای.تی»، اثر استیون اسپیلبرگ.

این فیلم تنها یک موفقیت تجاری نبود؛ بلکه به یک پدیده‌ی اجتماعی بدل شد. رسانه‌ها به‌صورت گسترده درباره‌ی آن نوشتند، مردم درباره‌اش بحث کردند و نام جیبلی برای همیشه در ذهن ژاپنی‌ها ماندگار شد. اکران بین‌المللی این اثر از سال ۱۹۹۹ در آمریکا و سپس در کشورهای دیگر آغاز شد و زمینه‌ساز عرضه‌ی جهانی آثار جیبلی گردید.

ورود کامل به دنیای دیجیتال

با پایان یافتن تولید «پرنسس مونونوکه»، استودیو تصمیم می‌گیرد تمامی فرآیندهای رنگ‌آمیزی و تصویربرداری را به‌صورت دیجیتال انجام دهد. نتیجه‌ی این تحول، فیلم «همسایه‌های من یامادا» است که در سال ۱۹۹۹ به کارگردانی تاکاهاتا ساخته می‌شود. این اثر، نخستین فیلم کاملاً دیجیتال جیبلی محسوب می‌شود—فیلمی که حتی یک قاب از سلول‌های انیمیشن سنتی در آن وجود ندارد.

جیبلی، که حالا نه‌تنها در ژاپن بلکه در سطح بین‌المللی نیز شناخته شده بود، آماده بود تا گام بعدی خود را بردارد—ساخت شاهکاری که نه‌فقط در میان آثار خودش، بلکه در تاریخ انیمیشن جهان نقطه‌ی عطفی به‌شمار می‌رفت.

شهر اشباح؛ اوج خیال، اوج افتخار

در ژوئیه سال ۲۰۰۱، اثری از راه رسید که نه‌تنها جایگاه جیبلی را در ژاپن مستحکم‌تر کرد، بلکه آن را به نقطه‌ی تمرکز جهانیان بدل ساخت. شهر اشباح به کارگردانی هایائو میازاکی، با قصه‌ای شاعرانه و جهانی پررمز و راز، قلب‌ها را تسخیر کرد.

اوج خیال در شهر اشباح

ماجرای دختری کوچک به نام «چیهیرو» که ناخواسته وارد شهری مرموز می‌شود، جایی که والدینش به خوک تبدیل شده‌اند و او برای نجاتشان باید از دل ترس و ناشناخته‌ها عبور کند—روایتی از رشد، ترس، امید و جسارت.

این فیلم بیش از ۲۳ میلیون نفر را در ژاپن به سالن‌های سینما کشاند و با فروشی معادل ۳۰.۸ میلیارد ین، رکورد «تایتانیک» را شکست و به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ ژاپن (تا آن زمان) بدل شد. فروش نسخه‌های DVD و ویدئویی آن نیز از مرز ۵.۵ میلیون عبور کرد.

اما افتخارات شهر اشباح تنها به ژاپن محدود نماند. این فیلم در سال ۲۰۰۲ موفق شد جایزه‌ی خرس طلایی جشنواره بین‌المللی فیلم برلین را از آن خود کند—اتفاقی بی‌سابقه برای یک انیمه. سال بعد، در مراسم اسکار، جایزه‌ی بهترین فیلم بلند انیمیشن به آن اهدا شد. مخاطبان در فرانسه، کره‌ی جنوبی، تایوان و هنگ‌کنگ نیز با اشتیاق از آن استقبال کردند. جهانیان حالا می‌دانستند که جیبلی، صرفاً یک استودیو انیمیشن نیست؛ بلکه کارخانه‌ی رؤیاسازی است.

موزه‌ای برای خیال، خانه‌ای برای رؤیاها

هم‌زمان با تولید شهر اشباح، هایائو میازاکی ایده‌ای دیگر را نیز در سر می‌پروراند—بنای مکانی برای ثبت و تجربه‌ی آثار جیبلی در دنیای واقعی. حاصل این تلاش، در اکتبر ۲۰۰۱، به شکل موزه‌ای دوست‌داشتنی در منطقه‌ی میتاکا در توکیو افتتاح شد: موزه‌ی جیبلی.

این موزه نه‌تنها فضایی برای نمایش آثار گذشته‌ی استودیو بود، بلکه همانند فیلم‌های میازاکی، به‌گونه‌ای طراحی شد که کودکانه، ماجراجویانه و الهام‌بخش باشد. معماری فانتزی، راه‌پله‌های مخفی، سینمای کوچک برای نمایش آثار اختصاصی و حتی فضایی برای کودکان، این موزه را به مکانی منحصربه‌فرد در جهان هنر تبدیل کرد.

پسر میازاکی، گورو میازاکی نیز در طراحی و راه‌اندازی این پروژه مشارکت داشت. موزه‌ی جیبلی به‌تدریج تبدیل شد به زیارتگاهی برای دوستداران انیمیشن از سراسر جهان—مکانی که خیال در آن ملموس و زنده بود.

تثبیت یک برند جهانی؛ از هاول تا زمین‌دریا

در سال ۲۰۰۴، استودیو جیبلی با یکی دیگر از شاهکارهای میازاکی بازگشت: قلعه‌ی متحرک هاول. اقتباسی آزاد از رمان کودکانه‌ی انگلیسی، که همچون دیگر آثار جیبلی، مفاهیمی چون عشق، جنگ، تغییر، جادو و امید را در قالب روایتی خیال‌انگیز روایت می‌کرد.

هنرمندان استودیو جیبلی

اگرچه تولید فیلم با چهار ماه تأخیر همراه بود و به‌جای تابستان، در آغاز سال نو اکران شد، اما نه‌تنها در گیشه موفق عمل کرد، بلکه در جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم ونیز نیز جایزه‌ی اوسلا‌ی طلایی را از آن خود کرد. این فیلم جایگاه جیبلی را در میان استودیوهای برتر جهانی تثبیت کرد.

در سال ۲۰۰۵، جیبلی به‌طور رسمی از شرکت توکوما شوتن مستقل شد. این تغییر ساختاری، آزادی عمل بیشتری برای استودیو فراهم آورد. سال بعد، افسانه‌های زمین‌دریا به کارگردانی گورو میازاکی (فرزند هایائو) اکران شد—نخستین فیلم بلند او که با توجه ویژه‌ی رسانه‌ها و منتقدان همراه بود.

پونیو، مهدکودک و برنامه‌ای برای آینده

در سال ۲۰۰۸، میازاکی فیلمی دیگر ساخت که بار دیگر مخاطبان را شگفت‌زده کرد: پونیو روی صخره کنار دریا. داستانی کودکانه، لطیف و آبی، درباره‌ی دوستی یک پسر بچه و ماهی‌ای جادویی که می‌خواهد انسان شود. این فیلم، علاوه بر موفقیت تجاری، هم‌زمان با فضای خود، الهام‌بخش راه‌اندازی یک مهدکودک توسط استودیو شد—حرکتی دیگر برای گره‌زدن خیال به زندگی واقعی.

پس از این موفقیت، میازاکی برای آینده‌ی استودیو برنامه‌ای پنج‌ساله تدوین کرد. او اعلام کرد که دو فیلم را با کارگردانی نسل جوان‌تر تولید خواهد کرد و سپس فیلمی از خودش نیز به نمایش خواهد رسید. هدف، انتقال تدریجی تجربه‌ها به نسل بعدی بود.

درباره موفقیت های جیبلی

وارثان خیال: آریتی، پاپی و نسلی تازه از رویاپردازان

در تابستان ۲۰۱۰، نخستین گام از برنامه‌ی پنج‌ساله‌ی هایائو میازاکی برای پرورش نسل جوان کارگردان‌ها به ثمر می‌نشیند. فیلم آریتی به کارگردانی هیروماسا یُنه‌بایاشی، با اقتباس از رمان کودکانه‌ی انگلیسی «وام‌گیرندگان»، روانه‌ی سینماها می‌شود. این انیمیشن که داستان خانواده‌ای کوچک را روایت می‌کند که در زیر کف خانه انسان‌ها زندگی می‌کنند، فضایی آرام، شاعرانه و دوست‌داشتنی دارد و به‌خوبی از آزمون مخاطبان و منتقدان سربلند بیرون می‌آید.

در سال ۲۰۱۱، دومین پروژه از نسل جدید با نام بر فراز تپه‌ی پاپی و به کارگردانی گورو میازاکی اکران می‌شود. این فیلم که داستان آن در ژاپن پس از جنگ روایت می‌شود، نگاهی نوستالژیک و عاطفی به موضوع هویت و خانواده دارد. میازاکی پدر در نگارش فیلم‌نامه نقش فعالی ایفا کرده و همچنان به‌عنوان راهنما در کنار پسرش حضور دارد.

بادهایی که برخاستند؛ وداع شاعر با جهان واقعیت

در تابستان ۲۰۱۳، هایائو میازاکی بار دیگر شخصاً به کارگردانی بازمی‌گردد و یکی از متفاوت‌ترین آثار خود را خلق می‌کند: باد برمی‌خیزد. این فیلم اقتباسی از مانگای خود میازاکی است، اما برخلاف آثار پیشین او، فضای آن در دنیای واقعی جریان دارد. داستان بر زندگی واقعی مهندس هواپیماهای جنگی، جیرو هوریکوشی تمرکز دارد—مردی که آرزوی پرواز داشت اما رؤیایش در دل جنگی ویرانگر شکل گرفت.

برای نخستین‌بار، شخصیت‌های یک فیلم جیبلی به‌جای زیستن در دنیاهای خیالی، با واقعیت‌هایی چون جنگ، شکست، بیماری و عشق مواجه‌اند. این فیلم اگرچه با واکنش‌های متفاوتی روبه‌رو شد، اما نقطه‌ی عطفی در کارنامه‌ی میازاکی محسوب می‌شود. گویی شاعرِ خیال، این‌بار تصمیم گرفته با واقعیت آشتی کند و برای یک لحظه، از ابرها پایین بیاید.

افسانه‌ای از نقاشی‌های کهن: بازگشت تاکاهاتا

در همان زمان، ایسائو تاکاهاتا نیز پروژه‌ای را که سال‌ها در ذهن داشت، بالاخره به تصویر می‌کشد: افسانه‌ی شاهدخت کاگویا. این فیلم که ساخت آن از سال ۲۰۱۱ آغاز شده بود، با الهام از یکی از کهن‌ترین قصه‌های فولکلور ژاپن ساخته شده و سبک بصری آن، یادآور نقاشی‌های سنتی ژاپنی است—خطوط قلم‌مو، رنگ‌های محو و پس‌زمینه‌هایی آبرنگی.

ساخت این اثر، به‌دلیل پیچیدگی سبک هنری‌اش، بیش از حد انتظار زمان برد. جیبلی مجبور شد برای آن دفتر کاری مستقل و خط تولید جداگانه‌ای راه‌اندازی کند. در نهایت، این شاهکار لطیف و اندوه‌بار در نوامبر ۲۰۱۳ اکران شد و با تحسین گسترده‌ی منتقدان مواجه گردید. بازگشتی باشکوه برای تاکاهاتا، پس از سال‌ها سکوت.

پایان آرام یک نسل، آغاز زمزمه‌های نو

در سال ۲۰۱۴، دومین فیلم هیروماسا یُنه‌بایاشی با عنوان وقتی مارنی آنجا بود روی پرده می‌رود. داستان، این‌بار هم با اقتباس از یک رمان بریتانیایی روایت می‌شود اما فضای آن به ژاپن بومی‌سازی شده است. این اثر، بیشتر درون‌گرایانه و روان‌شناسانه است و مضامینی چون تنهایی، هویت، و خاطرات را واکاوی می‌کند.

در سال ۲۰۱۶، استودیو جیبلی برای نخستین‌بار همکاری بین‌المللی خود را به شکل رسمی آغاز می‌کند. نتیجه، فیلم لاک‌پشت قرمز به کارگردانی مایکل دودوک دو ویت، انیماتور هلندی‌تبار است. این فیلم محصول مشترک ژاپن و فرانسه است و ایسائو تاکاهاتا تهیه‌کننده‌ی هنری آن به‌شمار می‌آید. اثری بی‌کلام، مینیمالیستی و شاعرانه که در فستیوال‌ها درخشید.

آخرین طلوع‌های بزرگ: از پدر تا پسر و مرغ ماهی‌خوار

در سال ۲۰۱۷، پروژه‌ی بلندپروازانه‌ی بعدی جیبلی آغاز می‌شود: فیلمی به کارگردانی هایائو میازاکی که بعدها با عنوان پسر و مرغ ماهی‌خوار شناخته شد. این پروژه که ابتدا با نام «چطور زندگی می‌کنی؟» شناخته می‌شد، در فضایی میان خیال، خاطره و استعاره شکل می‌گیرد.

در سال ۲۰۱۸، دنیای انیمیشن یکی از مهم‌ترین چهره‌های خود را از دست می‌دهد: ایسائو تاکاهاتا در اثر سرطان ریه درگذشت. مراسم بزرگداشت او در موزه‌ی جیبلی برگزار شد—مکانی که خود با همراهی این هنرمند، بدل به خانه‌ی خیال شده بود. اگرچه تاکاهاتا در ایران چندان شناخته‌شده نیست، اما بخش بزرگی از خاطرات کودکی بسیاری از ایرانیان، وام‌دار انیمه‌هایی‌ست که او پیش از تأسیس جیبلی برای نیپون انیمیشن ساخته بود—از هایدی تا آن شرلی با موهای قرمز.

در سال ۲۰۲۱، گورو میازاکی نخستین فیلم تمام‌سه‌بعدی جیبلی را با عنوان اروینگ و جادوگر کارگردانی می‌کند—اقتباسی از رمان کودکانه‌ای دیگر. این فیلم، اگرچه تجربه‌ای تازه برای استودیو محسوب می‌شود، اما بیشتر به‌عنوان آزمونی برای آینده‌ی استودیو در دوران پس از بازنشستگی نسل بنیان‌گذار شناخته می‌شود.

چطور زندگی می‌کنید؟ میراثی برای جهانی بدون جیبلی

در سال ۲۰۲۳، پس از چند سال انتظار، پسر و مرغ ماهی‌خوار به نمایش درمی‌آید. داستان نوجوانی به نام ماهی‌تو که پس از مرگ مادرش، همراه پدر به خانه‌ای مرموز در حومه‌ی شهر نقل مکان می‌کند. او در دل جنگل، با مرغی ماهی‌خوار و سخنگو روبه‌رو می‌شود که او را به جهانی جادویی و تاریک می‌برد—سفری درونی به مفاهیمی چون مرگ، فقدان، رشد و پذیرش.

این انیمه، نه‌فقط ادامه‌ی سنت خیال‌پردازی میازاکی، بلکه نوعی جمع‌بندی معنوی از تمام پرسش‌هایی‌ست که آثار جیبلی از ابتدا تا امروز با آن درگیر بوده‌اند. عنوان اصلی فیلم، پرسشی‌ست که گویی میازاکی پس از سال‌ها داستان‌گویی از مخاطب خود می‌پرسد: «چطور زندگی می‌کنید؟» و این‌بار، شاید نه فقط از زبان خودش، بلکه به‌نمایندگی از دوست فقیدش تاکاهاتا، و تمام شخصیت‌های دوست‌داشتنی‌ای که در جهان جیجهانی که جنگ، اندوه و تنهایی در آن حضور دارند، اما همواره، امیدی کوچک، قلبی مهربان و نیرویی جادویی وجود دارد که می‌تواند تاریکی را کنار بزند.

نظرتان را در همین صفحه با ما به اشتراک بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *