خیانت، جنگ، دوستی؛ نگاهی به فیلمِ «پیمان» ساخته‌ی گای ریچی

فیلمِ پیمان، سرگذشتِ یک گروهبانِ آمریکایی (با بازیِ جیک جیلنهال) است که خود را متعهد به حفاظت از مترجمِ افغانِ خویش (با بازیِ دار سلیم) می‌داند. همانندِ سایرِ فیلمهای این ژانر، این فیلم نیز با روایتِ تلاشهای بی‌ثمرِ ۲۰ ساله‌ی آمریکا در سرکوبِ طالبان آغاز می‌گردد: تصاویری هوایی از کوهستانهای برهوت، وقوعِ انفجارهای وقت و بی‌وقت و نهایتاً صدای یک موسیقیِ راکِ قدیمی که حکایت از بلندپروازی‌های نسلِ‌ جوانی دارد که می‌خواهد همان مسیرِ قدیمی‌ترها در ویتنام را بپیماید. البته باید گفت صراحتِ این فیلم برای کارگردانی که تخصصش در ساختِ فیلمهای گیشه پسند است کمی دوراز انتظار است.

در این فیلم ریچی نه تنها روایتی جدی را برگزیده، بلکه از خلفِ وعده‌هایی که نسبت به هزاران افغان شده نیز آشکارا خشمگین است؛ افغانهایی که خیال می‌کردند از ویزای مهاجرتی به آمریکا بهره‌مند خواهند شد، غافل از اینکه به حالِ خود رها می‌شوند. این فیلمِ سراسر خشونت و دلهره، تا روزها وجدانِ شما را درگیر می‌کند، همچنانکه افکارِ عمومیِ مردمِ آمریکا را نیز مجدداً به معرکه‌ای معطوف می‌کند که می‌رفت تا به فراموشی سپرده شود.
«پیمان» چهارمین مأموریتِ جان کینلی (جیلنهال) است، و هم‌اینجاست که همکاری‌اش با احمد (سلیم) که سابقاً قاچاقچیِ موادِ مخدر بوده، شکل می‌گیرد تا با کمکِ یکدیگر، دشت و صحرا را برای یافتنِ سازندگانِ بمب بپیمایند. ریچی به همراهِ دیگر نویسندگانِ این اثر یعنی ایوان اتکینسون و مارن دیویس، تأثیرِ کاربردِ کلمات را به مخاطب یادآور می‌شوند، به خصوص آنجا که اکثرِ سربازان برای اشاره به احمد از واژه‌ی «مترجم» استفاده می‌کنند، گویی او انسان نیست، شیء است در میدانِ نبرد. جان کینلی کم‌حرف و مقتدر است و احمد فردی مؤدب و تا حدودی سرخود. او به یکی از بومی‌های آنجا چنین توصیه می‌کند: «من تو رو قبول دارم، ولی اونام باید تو رو قبول داشته باشن.» احمد، در زیرِ سوسوی نورهای پایگاهِ هواییِ بگرام، با دقتی در حدِ حقوقدانهای دانشگاهِ اوهایو، به جان اصرار می‌کند تا بینِ «مترجم» و «مفسر» یکی را انتخاب کند. (سلیم، بازیگرِ نقشِ احمد، بزرگ‌شده‌ی دانمارک است و لهجه‌ی غلیظِ خاصی ندارد.)
. در پرده‌ی دوم، این دو همکار را می‌بینیم که اسیرِ دستِ دشمن (طالبان) شده اند. احمد جانِ «جان» را نجات می‌دهد. و جان نیز، زمانی که به زادگاهِ خود، کالیفرنیا می‌رود و درمی‌یابد که ناجی‌اش از بیمِ جان، در مخفی‌گاهی پنهان شده است، با خود عهد می‌بندد که جانِ وی را نجات دهد. او در حالی که چشمانِ آبیِ نمناکش لبریز از شرم است، به همسرِ خود (با بازیِ امیلی بیچام) چنین می‌گوید: «تو هچل افتاده‌م.» زمانی که جان در تماس با وزارتِ خارجه‌ی آمریکا، با تلفنِ گویای پیچیده‌ی آن مواجه می‌شود، جوری از کوره در می‌رود که با یک دست نوشیدنی و با دستِ دیگرش چکش را برمی‌دارد. عملیاتِ نجاتِ اغراق‌گونه‌ای که در ادامه شاهدش هستیم، تلخ‌ترین شکلِ برآوردگیِ آرزوست؛ نمایشی است از وفاداریِ شخصی به شخصی دیگر که در عینِ حال، تشریفاتِ دست‌وپاگیرِ اداری را هم تحقیر می‌کند.
مشکلِ صحنه‌های اکشنی که ریچی می‌سازد، بازی‌گونه بودنِ آنها به ویژه در درگیری هاست؛ یعنی قهرمانانِ فیلم تیراندازی می‌کنند، سپس اسلحه‌ی حریفِ کشته‌شده را برمی‌دارند و این کار مدام تکرار می‌شود. تعدادِ کشته‌ها اغراق‌آمیز است. با این همه، در نهایت تسلیمِ ابهتِ حاکم بر صحنه‌های پرتنش و بدونِ دیالوگِ تعقیب و گریزش می‌شویم، خصوصاً که با موسیقیِ قدرتمند و تحسین‌برانگیزِ کریستوفر بنستید توأمان شده باشد. تماشاگر وقتی به آن قسمت از فیلم می‌رسد که احمد، خسته و بی‌رمق، جان را بر دوشِ خود از میانِ گل‌ولای و مِه عبور می‌دهد و در همین حال، هر دو برای رهایی از درد، با وافورِ بلندی تدخین می‌کنند، ناخودآگاه صحنه‌ی سم‌وایز و فرودو در «سرزمینِ موردور» را به یاد می‌آورد. کاراکتری که جیلنهال بازی کرده طوری نشئه می‌شود که به محضِ آنکه هوشیاریِ خویش را بدست می‌آورد، فیلم به نخستین اتفاق فلش‌بک می‌زند؛ نوعی نمایشِ تصنعی که تنها فایده‌اش این است که باعث می‌شود بارِ دومی که سگهای شکاریِ را در حالِ بو کشیدن دیدیم (این بار به صورتِ اسلو-موشن و وارونه) آسوده خاطر شویم. احتمالاً این بار استثنائاً ریچی نخواسته خواننده اش را به خنده بیندازد، اما این صحنه‌ باز هم او را ناکام گذاشته است.
«پیمان» حکایتگرِ پیمانِ وثیقِ اخوتی است که در جنگ شکل می‌گیرد.
چند سالی هست که گای ریچی و همکارانِ فیلمسازش بینِ کمدی‌های آبکی و آثارِ سنگین مدام در رفت و آمد بوده اند. سالِ ۲۰۱۹ مجموعه‌ی کمدی جناییِ «آقایان» (Gentlemen) را ساختند. پس از آن سراغِ پروژه‌ی سنگینِ «خشمِ مردانه» رفتند که بازسازیِ یک فیلمِ فرانسوی است. بعد از آن، «عملیاتِ فورچون» را ساختند که یک فیلمِ جاسوسی است. این بار اما ریچی به سراغِ سبک‌وسیاقی جدی‌تر رفته. «پیمان» نخستین فیلمِ اوست که ریشه در دنیای واقعی و گزنده‌ی سیاست دارد، و بهترین فیلمِ او نیز.
درست است که این فیلم بر اساسِ داستانی واقعی ساخته نشده، اما روایتی است واقعی و تلخ از سرگذشتِ بیشمار مترجمِ افغان که با وعده‌ی دریافتِ ویزا، بیش از بیست سال با نیروهای مسلحِ ایالاتِ‌ متحده‌ی آمریکا همکاری کردند و آخرالامر، آمریکا در سالِ ۲۰۲۱ از افغانستان خارج گشت و آنان را در کشورِ خصم به حالِ خود رها ساخت. ریچی در این فیلم اطلاعات و جزئیاتِ غیرضرورِ متن‌محور را بیش از حد به رخ می‌کشد؛ از لوکیشن‌های متعدد گرفته تا اسامی و تعاریفِ اصطلاحاتِ نظامی.


همچنانکه از نامِ این فیلم برمی‌آید، با یک «پیمان» مواجهیم که در یک طرفِ آن، گروهبان جان کینلی قرار دارد که فردی متکبر و سرسخت است و کارش یافتنِ اسلحه و مهماتِ انفجاری است. او گروهی از سربازان را تحتِ امرِ خود دارد که از نزدیک با خاک و خطر هم‌آغوش گشته اند. در سوی دیگرِ این پیمان، راهنما و مترجمِ جدیدِ جان قرار دارد: احمد؛ مردی کم‌حرف که در تفسیرِ افراد و موقعیتها تواناییِ منحصربه‌فردی دارد که احتمالاً ناشی از گذشته‌ی مرموزِ اوست. او بیش از اینکه یک مترجمِ صِرف باشد، مفسّری زبده است که برای استنباطِ حقیقت، به تفسیر و خوانشِ نشانگانِ غیرشفاهی، لحنی و بیانی می‌پردازد.
تیمِ مذکور در مکانی دورافتاده یک کارخانه‌ی سازنده‌ی بمبِ کنارجاده‌ای را کشف می‌کند و سپس، خود را در زیرِ آتشِ طالبان می‌یابد که با شلیکهای بی‌امان و در حالی که سلاحهای خود را به اهتزاز درآورده‌اند، سر می‌رسند. آنچه شاهدش هستیم، نمایشی غیرقابلِ‌باور از جان‌سختی‌ها و جان‌فشانی‌ها و جان به در بردن‌هاست؛ ملودرامی است مردانه درباره‌ی پیمانها و توافقات در بحبوحه‌ی آتش و خون. هنگامی که احمد و جان خود را در بیابان تنها می‌یابند، احمد «جان» را که به دستِ طالبان زخمهای مهلک برداشته، به پایگاه می‌رساند و در این راه، امنیتِ خود را شدیداً به خطر می‌اندازد. او با این عملِ انسان‌دوستانه و فداکارانه موجب می‌شود تا «جان» به وطنِ خود بگریزد و احمد را با زن و فرزندش در آن مهلکه تنها بگذارد، جایی که طالبان او را به جرمِ کشتنِ سربازانش و همکاری با یک آمریکایی گیر انداخته است.
«جان» احساسِ گناه می‌کند. خاطرات آزارش می‌دهند. از تشریفاتِ اداری‌یی که مانع از تحویلِ ویزای معهود شده نومید گشته. حالا تصمیم گرفته خود دست به کار شود و با مسئولیتِ خود، خارج از سیستمِ اداری دست به عمل بزند. نیک می‌داند که یگانه راهِ جبرانِ دِینی که به گردن دارد خطر کردن و جان‌فشانی از همان نوع است.
می‌توان گفت ریچی در «پیمان» سنگِ بزرگی برداشته است و البته مایه‌ی خرسندی است که شاهدِ همکاریِ دو بازیگرِ برجسته با او هستیم. این دو شخصیت بارها بدونِ بر زبان آوردنِ کلمه‌ای، و صرفاً با چشمها و بدنهای خود با یکدیگر تشریکِ مساعی می‌کنند و مقصودِ خویش می‌رسانند. هردو آدمهای مبهم و مرموزی هستند. آیا احمد زیادی خشن است؟ آیا «جان» با مترجمش به انصاف رفتار خواهد کرد؟ نمی‌دانیم. آنان باید خود را با رفتارشان به یکدیگر ثابت کنند. دار سلیم نهایتِ احساس و سرزندگی را به شخصیتِ احمد و مسئولیتی که برعهده دارد بخشیده است. جیلنهال نیز با آن چشمانِ وحشی، به مأموریتِ «جان» جدیت داده است. او تمامِ مزایایی که دارد را به کار می‌گیرد تا از نیروهای مسلح به نفعِ احمد استفاده کند.
ریچی پیمانِ میانِ این دو را با فوت و فن‌های سینمایی نیز تحکیم می‌کند و لنزِ دوربینِ‌ او مدام چشم در چشم شدنهای آنها را هدف می‌گیرد. ریتمِ جاذبه و دافعه در خلالِ موسیقیِ برساخته‌ی کریستوفر بنستید دائماً تکرار می‌شود، به طوری که کوبه‌های قبیله‌ای و زخمه‌های آهسته و غمگین مدام جای خود را به یکدیگر می‌دهند. دوربین گاهی بر فرازِ آسمان مستقر می‌شود و از نمایی رؤیایی، شلیکِ پهپادها را نشان می‌دهد، چنانکه گویی شخصیت‌های ما در فضا هستند، و گاهی نیز بر زمینِ کدر و غم‌گرفته پایه می‌زند و از نمایی نزدیک، روایتگرِ شلیکِ اسلحه‌های دستی و نبردهای تن‌به‌تن می‌گردد. صحنه‌ی فلش‌بکی که «جان» به خاطر می‌آورد که شخصی او را از کوهستانها عبور داده و جانش را نجات داده، لحظه‌ای رؤیایی و سوررئال است که ما را به درونِ خاطراتِ او می‌برد تا بفهمیم انگیزه‌ی او از این مأموریتِ خطرناک چه بوده است.
در پاره ای موارد، بازی‌ها، فیلمبرداری‌ها و حال‌وهوای فیلم بیش از حد مهیّج می‌شود، به خصوص که موضوعِ فیلم نیز کاملاً جدی است. دست گذاشتن روی یک چنین موضوعِ آشکارا سیاسی‌یی تجربه‌ای نو برای ریچی است، گرچه پیشتر هم در برخی آثارش آن را آزموده است، اما آنقدرها رادیکال نبوده است؛ به ویژه که این فیلم درباره‌ی مردِ تنهایی است که با ذهنیتی قانون‌گریزانه، سعی در دور زدنِ سیستمِ حاکم دارد تا از این طریق، دِینِ خویش را ادا کند. بنای ریچی در این فیلم این است که این مسأله را صرفاً در سطحِ خُرد و فردیِ آن مطرح کند، اما با تعمیمِ آن به سطحِ کلان، می‌توان هزاران وعده‌ی وفانشده‌ را در افغانستان در نظر آورد که مرگ و زندگیِ انسانها بدان وابسته است.

«برگرفته از نیویورک تایمز»

به اشتراک بگذارید :

چکیده

the covenant movie

خیانت، جنگ، دوستی؛ نگاهی به فیلمِ «پیمان» ساخته‌ی گای ریچی

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *