وقتی صحبت از «باربی» میشود قبل از هر چیزی تصویر عروسک باربی همراه با موسیقی آشنای قدیمی در ذهن همه ما نقش میبندد؛ اما، فیلم جدیدِ گرتا گرویگ به نامِ «باربی»، چه به لحاظِ فنی و چه به لحاظِ فرم و محتوا توانسته نگاهی جدید را برای این عروسک آشنای قدیمی به ارمغان بیاورد. این فیلم، همچون ضیافتی است پرزرقوبرق که هم در بیننده شور و شادی میافزاید و هم برای رقبا رجزخوانی میکند. فیلم «باربی» چنان به جزئیات و ظرایف توجهِ وافر دارد که ممکن نیست شمای بیننده بتوانید تمام آنها را در همان تماشای نخست متوجه شوید. به عنوانِ مثال، فقط برای توجه به زیورآلاتِ به کار رفته در این فیلم، نیاز است که یک بار کامل آن را ببینید. قبل از همه چیز برویم سراغ نقد و بررسی فیلم باربی که یکی از پرفروشترین فیلم گیشههای دنیا در سال ۲۰۲۳ بود.
اگر بخواهیم به یکی از برجستهترین عناصر فیلم باربی در همین ابتدا بپردازیم میتوانیم به طراحی لباس اشاره کنیم. طراحی لباس و طراحی تولید این اثر از ابتدا تا انتها زبردستانه و خوشآبورنگ است. اولی را جکلین دورن برعهده داشته، که دوبار اسکار برده، و دومی را سارا گرینوود، که شش بار نامزدِ اسکار گردیده و البته در کنارِ هر دو آنها، اسطورهی بلندپروازِ فیلمبرداری، ردریگو پریتو، که او نیز سه بار نامزدِ اسکار شده است، درخشندگی و چشمنوازی را در فیلم به حدِ اعلا رسانیدهاند. هنرِ گرویگ و همراهانش فقط در این محدود نمیشود که تعدادی باربی را بازسازی کرده و لباس بر تنِ آنها کرده و برایشان مدلمو طراحی کرده باشند و بعد آنها را در خانههایی رؤیایی جای داده باشند؛ هنرِ آنها در این است که به این شخصیتهای کلیشهای زندگیِ دوباره بخشیدهاند و در این راه، اوجِ زیرکی و شادابی را به کار گرفتهاند.
باربی، فیلمی مهیج اما در مسیر رسیدن به آگاهی!
«باربی» فیلمی نشاطانگیز است و در سراسرِ آن، شما لحظاتِ پرخندهای را سپری خواهید کرد. این لحظات برآمده از سرزمینی باصفا و صورتیفام است که هنگامِ تماشایش، احساس میکنیم پا به قلمروی ناشناخته گذاشتهایم و ساکنانِ آن سرزمین نیز پا به قلمروِ ما گذاشتهاند. اما به لطفِ تبلیغاتِ استادانه و گستردهی پیشین، چه بسا دریابید که شماری از صحنههای زیبای این فیلم را قبلاً هم دیدهاید (یا شنیدهاید)، شاید در فیلمِ «ادیسهی فضایی ۲۰۰۱»، شاید هم در ترانههای دههی ۱۹۸۰ که از زبانِ «کِن»ها نقل میشد. این است قدرتِ آیندهنگریِ صنعتی!
احتمالاً داستانِ اصلی را خودِ شما بهتر میدانید: باربی (با بازیِ مارگو رابی)، محبوبترین باربیِ سرزمینِ باربیها، نوعی بحرانِ وجودی را تجربه میکند. او باید به دنیای انسانها سفر کند تا خود را پیدا کند و هدفِ حقیقیِ خویش را کشف نماید. دوست او (اگر بتوان چنین وصفی بر او نهاد) به نامِ کِن (با بازیِ رایان گاسلینگ) با او همسفر میشود، چرا که او خود، وجودش به عنایت و تأییدِ باربی وابسته است. در این مسیرِ بیدارشدگی، هردو به کشفِ حقایقی تلخ نایل میگردند و البته دوستانِ جدیدی نیز پیدا میکنند.
نفوذِ واقعیتِ زمخت به درونِ فانتزیهای کاملاً مهندسیشده، انسان را یادِ بعضی فیلمها و انیمیشنها چون «نمایشِ ترومن» (The Truman Show) و «فیلمِ لگو» (The LEGO Movie) میاندازد، با این تفاوت که در اینجا، همهچیز را از زاویهدیدِ خاص و منحصربهفردِ شخصی همچون گرویگ میبینیم.
تناسباندامِ غیرواقعبینانهی باربی؛ الگویی مضر برای دختران جوان
در این فیلم، به تناسباندامِ غیرواقعبینانهی باربی، و نیز به آسیبهای واقعییی که این الگو میتواند در دخترانِ جوان سبب شود، اذعان میگردد، و در عینِ حال از نقشِ او به عنوانِ مظهرِ فمینیسم تجلیل میشود. هرچه باشد، قبل از اینکه ناسا اولین زنِ فضانوردِ خود را داشته باشد (۱۹۷۸)، در عالمِ عروسکها نخستین زنِ فضانورد در هیأتِ باربی خلق گردید (۱۹۶۵)، و فیلمِ «باربی» نیز با نمایشِ دو زنِ کتوشلواری که در میانِ ستارگان دستِ پیروزی به هم میکوبند، یادِ این دستاورد را زنده نگاه داشته است. این فیلم، شرکتِ متل (Mattel، سازندهی باربی) و برادرانِ وارنر (توزیعکنندهی فیلم) را همانطور که در جوکها توصیف میشوند به تصویر کشیده است. اعضای هیأتمدیرهی متل در یک اتاقِ بزرگِ مدیریتی در حالِ کنفرانس هستند و تمامِ آنها را مردان تشکیل میدهد و یک لامپِ قلبیشکل بر فرازِ میزِ آنان قرار دارد. با این حال ویل فرل (در نقشِ مدیرعاملِ متل) اصرار دارد که دستشوییهای زنانه و مردانه شرکت که تعدادشان هم زیاد است، گواهِ بارزی است بر بیطرفی جنسها و این، لطیفهی ظریفی است.
تعادل میان کنایه و صراحت
از همان اوایلِ فیلم، مارگو رابی بینِ طعن و صراحت، تعادلِ خوبی برقرار میکند. او برای نقشِ خود انتخابی بینقص است و اصلاً چه کسی بهتر از او برای ایفای این نقش؟ وقتی به این ستارهی چشمآبی نگاه میکنیم، میگوییم: خودِ خودش است! و ضمناً آن خوشبینیِ اغراقشده و مستمری که اقتضای یک چنین دنیای اغراقشده و خوشرنگولعابی است نیز از سر و رویش میبارد. رفتهرفته که درکِ باربی از واقعیت بالا میرود، رابی نیز با استادیِ تمام، دیالوگهای پیچیدهتری را بر زبان میراند. و این مرهونِ تلاشِ گرویگ و دیگر نویسندهی فیلم یعنی نوآ بامباک است. از لبخندهای بهپهنایصورتِ رابی گرفته تا اشکهای تکقطرهایِ او تا هرگونه احساساتی که در میانهی این طیف قرار میگیرد، همگی گواهِ آن است که او با حالوهوای نقشِ خود کاملاً عجین شده است. در یک کلام، بازیِ او نشاطانگیز و طربافزاست.
از آن طرف، رایان گاسلینگ را داریم که با خودنماییهای مکررِ خود در نقشِ یک کِنِ جذاب اما خنگ و بیعرضه ظاهر میشود. او زمانی که به این نتیجه میرسد که مردِ واقعی چه رفتاری باید داشته باشد، میمحابا از یک عاشقِ دلنازک به مردی متکبر و مردسالار تبدیل میشود. (بینندگانی که با جغرافیای لسآنجلس آشنایی دارند از دیدنِ مکانهایی که کِن را تحتِ تأثیر قرار میدهد حسابی کیفور خواهند شد.) در این فیلم، گاسلینگ شخصیتِ عصاقورتداده و جدیِ غالبِ خود را فراموش میکند و به شخصیتِ کمدییی که در سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۵ از خود نشان میداد بازمیگردد و این کار را با نهایتِ مهارت و جذابیت انجام میدهد.
کنها و باربیها؛ شخصیتهایی یکسان اما متفاوت!
در فیلم، شخصیتها به دو دستهی کلی تقسیم میشوند: زنها همه باربی هستند و مردها همگی کِن (البته استثنائاتی هم وجود دارد). در این میان، چند شخصیت برجستهتر هستند؛ از جمله «باربیِ عجیبوغریب» با بازیِ کیت مککینون، که مسیرِ باربیِ کلیشهای (رابی) را پیشِ رویش میگشاید، ایسا رای در نقشِ باربیِ رئیسجمهور با شخصیتی جدی و رُک، الکساندرا شیپ در نقشِ باربیِ دکتر با شخصیتی مهربان و توانمند، سیمو لیو در نقشِ یک کِنِ بدزبان که رقیب و مایهی عذابِ کِنِ اصلی (با بازیِ گاسلینگ) است، و امریکا فرارا در یک نقشِ کلیدی، یعنی کارمندِ شرکتِ متل. ضمناً نباید از مایکل سرا در نقشِ آلن نیز غافل شویم، شخصیتی که در میانِ آن همه کِنِ خوشهیکل، ناشیانه ول میچرخد (و کمتر کسی از او یاد میکند).
گاهی خروج از توازن!
اما روی دیگرِ سکه: هرچند فیلمِ «باربی» ایدهای بلندپروازانه و اثری چشمگیر است، اما هرازگاهی از توازنِ خود خارج میشود. شروعِ فیلم بسیار پرشور و شعف است و این شور و شعف همینطور ادامه دارد تا وقتی که به نیمههای آن میرسیم و مضامینِ جدیترش را برای ما رو میکند. البته اینکه گرویگ در یک چنین ژانرِ پرفروش و زردی به خود جرأتِ طرحِ مفاهیمِ عمیق را داده است جای تحسین دارد، اما گاه چنان در این ورطه دستوپا میزند که احساس میکنیم فیلم متوقف شده تا خودش را به ما توضیح دهد، و پس از آن نیز بارها و بارها همین نکات را توضیح میدهد. به نظر میرسد همهی آن طنازیها و شادیها که در آغازِ فیلم شاهدش بودیم بیشتر ابزاری تأثیرگذار در دستِ کارگردان بوده تا خطرِ مردسالاری و خودکامگی و نیز قدرتِ اعتمادبهنفس و اتحادِ زنان را گوشزد نماید.
بعضی از شخصیتها حتی دربارهی سختیهای زن بودن و استانداردهای دوگانهای که جامعه از زنان انتظار دارد، خطابههای طولانی سرمیدهند. شاید اگر مادربزرگِ من تماشاگرِ فیلم بود، از اول تا آخرِ این افاضات سرِ خود را به نشانهی تأیید تکان میداد، اما قطعاً برای یک منتقدِ باتجربه، این صحنهها چیزی جز خلل و نقطهضعف نیست. هرچند اصلِ حرف شاید درست باشد، اما به گونهای ملالآور و «رومخی» بیان شده است.
با این حال، اگر یک چنین فانتزیِ عامهپسندی بتواند بینندگان را ترغیب کند تا پس از اتمامِ تماشای آن، دربارهی آن تأمل و گفتوگو کنند، این یعنی همزمان با یک تیر چند نشان زده است. مانندِ این است که داروی تلخی را لابهلای یک نوشیدنیِ خوشمزه یواشکی به خوردِ بچه بدهیم.
تلاش شرکت متل برای بازسازی تصویر عروسکهایش!
فیلمنامهی هوشمندانهی این اثر که با همراهیِ گرویگ و نوآ بابماک نوشته شده، یادآورِ تلاشهای مدامِ شرکتِ متل برای بازسازیِ محصولاتِ عروسکیِ خویش است. همچنین این تلاش یادآورِ مدلهایی است که با توقفِ تولیدشان، خشمِ مصرفکننده و فروشنده را برانگیختند. کلِ فیلم خلاصه میشود در حذفِ قدرتِ مردانه و احساسِ خوشایندی که به هوادارانِ خود از این طریقِ جسورانه میدهد. هنرنماییِ گاسلینگ در قامتِ یک کِنِ کمهوش و رابی در نقشِ باربی، بر طعمِ این احساس افزوده است و بدونِ حضورِ این دو، فیلمِ مذکور صرفاً یک اثرِ زرد و پوچ بود و احتمالاً شکستِ فاحشی نصیبش میشد. حضورِ افتخاریِ رئا پرلمان در نقشِ یکی از بنیانگذارانِ متل، نوعی حسِ ترحم در مخاطب برمیانگیزد، اما آنچه «باربی» را با تمامِ نواقصش «باربی» میکند، عملکردِ رابی و گرویگ و طراحانِ تولید و آهنگسازانِ اثر است.
در هر صورت باربی را میتوان یک فیلمِ جامع دانست. به این معنا که هوادارانِ جوان یا جواندلِ آن که با باربیِ فیلمهای فندقشکن و قوی سیاه بزرگ شدهاند، از تماشای این فیلم همانقدر به وجد میآیند که منتقدانِ پیر از جستوجوی اشاراتِ ظریفِ سینمایی. این اثر نیز همانندِ شاهکارِ اقتباسیِ گرویگ یعنی «زنانِ کوچک» (برگرفته از رمانی اثرِ لوییزا می الکات به همین نام) که در سالِ ۲۰۱۹ به روی پرده رفت، هیچ تعمدی در نادیدهگرفتنِ مخاطبانِ اصلی ندارد، با این حال، به فیلمبازانِ پرافاده و خردهگیر این اجازه را میدهد تا با مقایسهی آن با آثارِ استاندارد، از لذتِ تماشای این فیلم چشمپوشی کنند.
برای مطالعه تحلیل برترین فیلمها و کتابهای دنیا، به صفحه نقد و بررسی قضیه مراجعه کنید. خوشحال میشویم اگر نظر خود را درباره نقد فیلم باربی در همین صفحه با ما به اشتراک بگذارید.
2 پاسخ
عالی بود
ممنون زهرا جان