در گسترهٔ پهناور یک زمین ویرانشده، باد آرام بر درهای میوزد که هنوز زندگی در آن جریان دارد؛ دره باد.
انیمهٔ «نائوشیکا از دره باد» ساختهٔ هایائو میازاکی، ما را به دنیایی پساآخرالزمانی میبرد که طبیعت زخمی و خشمگین، واپسین بازماندگان انسان را در بر گرفته است. در میان سمیترین جنگلها و غولآساترین حشرات، شاهزادهای جوان به نام نائوشیکا همچون نسیمی دلانگیز ظهور میکند؛ قهرمانی با قلبی سرشار از عشق به زندگی که در برابر طوفان خشونت و ناامیدی میایستد. فضایی که میازاکی خلق میکند، آمیزهای است از رؤیا و واقعیت؛ قصهای شاعرانه که در آن زمینِ سوخته هنوز میتواند زایشگر امید باشد.

«نائوشیکا از دره باد»، ساختهی جاودانه هایائو میازاکی، مخاطب را به دنیایی پساآخرالزمانی و مسموم میبرد که در آن انسان و طبیعت در تقابلاند. در این سرزمین ویرانشده، دختری جوان به نام نائوشیکا با شجاعت و عشق عمیق خود به طبیعت، نماد امید و همزیستی است. این اثر در سال ۱۹۸۴ منتشر شد و با ترکیبی منحصربهفرد از روایت حماسی، انیمیشن خیرهکننده و موسیقی اثرگذار، سنگبنای استودیو جیبلی را بنیان نهاد.
داستان فیلم در آیندهای رخ میدهد که بشر پس از یک فاجعه بزرگ، مجبور به زندگی در کنار جنگلهای سمی و موجودات غولپیکر شده است. دره باد به لطف بادهایی که سموم را دور میکنند، محل زندگی نائوشیکا و مردمش است. این انیمه که در زمره بهترین انیمههای سینمایی دنیا قرار میگیرد، داستانی ماجراجویانه و فلسفی درباره پیامدهای خشونت انسان علیه طبیعت دارد.
در این نوشتار به تحلیل جنبههای مختلف «نائوشیکا» از روایت تا موسیقی، شخصیتپردازی، نمادگرایی، تأثیر فرهنگی، و در نهایت واکنشها و نظرات عمومی میپردازیم.
روایت و فیلمنامه
در «نائوشیکا از دره باد» روایتی حماسی و در عین حال عمیقاً انسانی پیش روی ما گشوده میشود. داستان در آیندهای دور رخ میدهد؛ هزارسال پس از آنکه «هفت روز آتش» تمدن صنعتی را به خاکستر نشانده، جهانی مسموم برجای مانده است. جنگلهایی سمی (دریای تباهی) با قارچها و هاگهای زهرآگین بخش عظیمی از زمین را فراگرفتهاند و حشرات غولپیکری به نام اُهمو بر آن حکم میرانند. بقایای بشریت در قلعهها و درههای پراکنده روزگار میگذرانند و بر سر منابع محدود و راهی برای رهایی از جنگل سمی در نزاعاند. دره باد، موطن صلحآمیز نائوشیکا، به یُمن بادهای پاککنندهاش از گزند سموم مصون مانده است. فیلمنامه با چیرهدستی، ماجرای برخورد سه جبهه را روایت میکند: مردم دره باد که راه همزیستی را جستجو میکنند، امپراتوریهای انسانی که در فکر نابودی جنگل (و یکدیگر) هستند، و خود طبیعت که در قالب جنگل و حشرات عظیم در برابر تهدید انسان ایستاده است. این چندلایگی به داستان پیچیدگی ویژهای میبخشد؛ بهجای یک نزاع سادهٔ خیر و شر، با دنیایی مواجهیم که هر گروه انگیزهها و ترسهای خاص خود را دارد.
حتی شخصیتهای منفی چون پرنسس کوچانا (رهبر تجاوزگر تولمکیها) یکبُعدی نیستند و اعمالشان از زاویهٔ دید خودشان منطقی یا ضروری مینماید. چنین ساختار روایی گسترده و چندجانبهای برای یک انیمهٔ دههٔ هشتادی جسورانه بود و نشان از جاهطلبی هنری میازاکی داشت؛ او میخواست به قول یک منتقد، «حد و مرزهای پویانمایی» را در روایتگری بیازماید و جهانی بیافریند که سینمای زنده در آن زمان یارای بازآفرینیاش را نداشت.

قهرمانسازی در نائوشیکا یادآور حماسههای اسطورهای و در عین حال نوآورانه است. میازاکی نام وامگرفته از ادیسهٔ هومر را بر قهرمان خود نهاده و همانطور که نائوسیکای اساطیری ناجی اولیس در ساحل شد، نائوشیکای میازاکی نیز ناجی جهان زهرآلود خود است.
فیلمنامه با ظرافت نشان میدهد که چگونه نائوشیکا زبان جنگل و حشراتش را فراگرفته و پلی میان انسان و طبیعت شده است. او رؤیا دارد دنیایی بسازد که در آن انسان و اُهمو در صلح زندگی کنند. این باور و معصومیت امیدوارانه، او را به قهرمانی متفاوت تبدیل میکند؛ قهرمانی که برای پیروزی، بهجای شمشیر به مهربانی و دانایی متوسل میشود. در طول روایت، کشمکشهای درونی نائوشیکا نیز نمایان میشوند؛ خشم آنی او پس از دیدن مرگ پدرش، و تلاشش برای مهار خشونت درون خود، بُعد انسانی و آسیبپذیر شخصیتش را برجسته میکند. بدین ترتیب، قهرمان داستان نه یک اسطورهٔ دستنیافتنی، که دختری جوان با احساسات و چالشهای واقعی است که گامبهگام رشد میکند.
پیامهای ضمنی و درونمایههای فیلمنامه بر گرد محور همزیستی با طبیعت، صلحطلبی و امید میچرخند. میازاکی که در تمامی آثارش دغدغهٔ محیط زیست را دارد، در این فیلم به شکلی گویا اما غیرمستقیم هشدارهای زیستمحیطی خود را مطرح میکند.
جنگل سمی و حشرات غولپیکرش در وهلهٔ اول دهشتناک به نظر میرسند، اما رفتهرفته پی میبریم که این جنگل در واقع در حال تصفیهٔ زمین از آلودگیهای بشر است و آن موجودات عظیم در حکم نگهبانان چرخهٔ حیات عمل میکنند. پیامی که در دل این ماجرا نهفته است، آشتی انسان با زمین و پذیرش مسئولیت در قبال خرابیهایی است که پدید آورده. فیلم بیآنکه شعار بدهد یا سیاه و سفید قضاوت کند، نشان میدهد نجات بشر در گرو درک متقابل با طبیعت و جبران گذشته است.

روایت همچنین حاوی نقدی تند بر جنگ و خشونتطلبی است؛ تمدنهای باقیمانده به جای همکاری، در پی تکرار خطاهای گذشته و بهکارگیری دوبارهٔ سلاحهای مهلکاند و این چرخهٔ معیوب خشونت چیزی جز ویرانی بیشتر به بار نخواهد آورد. در این میان، نائوشیکا پیامآور صلح است؛ او عملاً میان دو ارتش میایستد تا مانع کشتار شود و حتی جان خویش را فدا میکند تا خشم طبیعت فروکش کند. این ایثار حماسی که یادآور مسیحاگونهترین اساطیر است، در اوج داستان رخ میدهد و لحنی معنوی به پایانبندی میبخشد. سرانجام پیشگویی باستانی تحقق مییابد؛ منجی موعود که با لباس آبی بر مزرعهای زرین خواهد ایستاد، نه یک جنگجوی اسطورهای، که دخترکی دلیر از دره باد است. بدین سان، فیلمنامه در اوج تلخیِ جنگ و مرگ، کورسوی امید را زنده نگه میدارد. فیلم به زیبایی نشان میدهد که حتی در تاریکترین زمانهها، امید و محبت میتوانند جوانه بزنند و جهان را دگرگون کنند. شاید به بیان مایکل سراگاو منتقد نیویورکر، این اثر یک «ناهنجاری باشکوه» باشد که چشماندازی از زمینی سوخته را پیش چشم میآورد، اما با وجود تمام خشونتش «به شکلی تکاندهنده امیدوارکننده» است.
طراحی بصری و انیمیشن
دنیای بصری «نائوشیکا از دره باد» گسترهای مسحورکننده از رنگها، مناظر و مخلوقات بدیع است که با هنر دست انسان جان گرفتهاند. سبک طراحی هایائو میازاکی در این اثر بهراستی چشمنواز و یگانه است؛ ترکیبی از ظرافت نقاشی آبرنگ و جزئیات پرمایهٔ طراحی دستی که به هر فریم فیلم گرما و حسی ارگانیک بخشیده است.
پسزمینههای نقاشیشده با رنگهای ملایم و زنده، از آسمانهای وسیع فیروزهای و ابرهای سفید گرفته تا جنگلهای زمردین و باتلاقهای وهمآلود، حس نرمینگی و حیات را به مخاطب القا میکنند. پالت رنگی فیلم آگاهانه در خدمت روایت است: دره باد با سبزهها و آبیهای درخشانش، نمایانگر امید و زندگی است؛ در مقابل، جنگل سمی با تهرنگهای قهوهای، بنفش و تاریک، فضایی رازآلود و خطرناک را ترسیم میکند. با این حال، حتی این محدودهٔ مرگبار نیز بهلطف جادوی رنگها و طراحی استادانه، بیش از آنکه نفرتانگیز باشد، هولانگیز و در عین حال شکوهمند تصویر شده است.
برای نمونه، صحنهای را به یاد آوریم که قاصدکهای عظیمالجثهٔ جنگل هاگهای نورانی خود را در هوا میپراکنند؛ ترکیبی از زیبایی خالص و مرگی خاموش. آنچنان که نیویورکر توصیف میکند، وقتی قاصدکهای غولآسا هاگهای خود را رها میکنند، «منظر پیشرو به همان اندازه که اغواگر است، مرگبار نیز هست» این تضاد دیداری، تم اصلی فیلم – زیبایی و خطر طبیعت – را به شکلی بصری منتقل میکند.
حرکت و انیمیشن در «نائوشیکا» با وجود گذشت سالها همچنان پرطراوت و پویاست. پرواز نرم و بیصدای نائوشیکا بر فراز دشتها با گلایدر بادپیمایش، از بهیادماندنیترین تصاویر فیلم است که شوق پرواز و آزادی را در دل بیننده زنده میکند. میازاکی که شیفتهٔ پرواز و آسمان است، در این اثر نیز رویاپردازی هوایی خود را به اوج رسانده است؛ قهرمان او مانند یک پرندهٔ دریایی سبکبال، بر فراز مناظر بکر گلاید میکند و دوربین با حرکتهای روان، ما را همراه او به دل ماجراجویی میبرد.

این حرکت سیال و آزادانه در سکانسهای پرواز، حس رهایی و شگفتی را دوچندان میکند. از سوی دیگر، در صحنههای پرتنش نبرد و تعقیبوگریز، انیمیشن با سرعت و هیجان بیشتری جریان مییابد؛ حملهٔ گلهٔ خشمگین اُهموها با چشمان سرخ نورانیشان، یا انفجارهای مهیب ناشی از بیدار شدن سلاح غولآسای باستانی (جنگجوی غول) با چنان جزئیات و ظرافتی تصویر شدهاند که بیننده را میخکوب میکند. شگفت آنکه تمامی این جلوهها در دوران پیش از CGI و به صورت دستی ترسیم شدهاند، اما محدودیت فنی هرگز مانعی بر سر راه تخیل میازاکی نبوده است. او با مهارتی حیرتآور، تصاویری فراتر از زمان خود خلق کرده که حتی سینمای زنده نیز در آن دوران یارای بازسازیشان را نداشت.
زیباییشناسی میازاکی در این فیلم آمیخته با لحنی شاعرانه است. او به صحنهها اجازه میدهد تا نفس بکشند و تماشاگر در آنها غرق شود برای لحظاتی، دوربین روی چهرهٔ آرام نائوشیکا که در باد ایستاده مکث میکند یا نمایی طولانی از غروب خورشید بر فراز دره را نشان میدهد. این تأملهای تصویری که میازاکی عامدانه در ریتم فیلم گنجانده، تجربهای مراقبهگونه پدید میآورد و تماشاگر را در حس صحنه شریک میکند. در این میان هیچگاه فیلم به ورطهٔ کسالت نمیافتد؛ چرا که تکتک لحظات با عشق و ظرافت پر شده است. طراحی موجودات نیز درگیرکننده و اصیل است: اُهموها با آن هیبت بزرگ و چشمان آبی-قرمز غولپیکرشان، در عین تهدیدگری، حالتی اسرارآمیز و حتی محترم دارند.

انگار میتوان روحشان را از دریچهٔ چشمانشان دید. روباه سنجابی اهلی نائوشیکا (تتو)، جنگلنشینان کوچکی که شانهٔ او را خانه کرده، جلوهای از مهربانی و الفت میان انسان و حیوان است. هر عنصر بصری، چه خرد و چه کلان، با هدف و معنا در قاب قرار گرفته است. میازاکی به عنوان خالق این دنیا، چنان تسلط و یکپارچگیای در عناصر تصویری اعمال کرده که میتوان او را مصداق واقعی یک مولف در سینما دانست. او نه تنها کارگردان، که نقاش روح جهان داستانی خویش است و به قولی، “خودِ فیلم” است.
حاصل این دید یگانهٔ هنری، انیمهای است که از حیث قوهٔ تخیل و نوآوری بصری، تنها با بهترینهای تاریخ پویانمایی قابل مقایسه است. در یک کلام، «نائوشیکا از دره باد» تابلویی متحرک از هنر و خیال است؛ تابلویی که با گذشت زمان نه کهنه میشود و نه جلای خود را از دست میدهد.
موسیقی و صداگذاری
در کنار تصاویر خیالانگیز، موسیقی متن فیلم همچون روحی نامرئی، فضاسازی و احساسات «نائوشیکا از دره باد» را به اوج میرساند. جو هیسایشی، آهنگساز برجستهٔ ژاپنی، در اولین همکاری خود با میازاکی، نوایی بدیع برای این دنیای پساآخرالزمانی خلق کرده است.
موسیقی او آمیزهای است از ملودیهای شورانگیز ارکسترال و تمهای الکترونیک دهه هشتادی که در ابتدا نامتجانس مینماید اما در عمل، به طرزی شگفتآور هماهنگ و تاثیرگذار از کار درآمده است.
از همان ابتدای فیلم، قطعهٔ افسانه باد با نوای اسرارآمیز سازهای الکترونیک و ضرباهنگ آرام، ما را به قلب فضای ناشناختهٔ داستان میبرد. پس از آن، تم اصلی نائوشیکا با ملودی لطیف پیانو و گروه زهی معرفی میشود که حسی از معصومیت و امید را در دل مخاطب زنده میکند.
هیسایشی در این اثر جسورانه از لوپهای سینثسایزر و ریتمهای تکنو در کنار ارکستری سمفونیک بهره گرفته و حتی عناصری از موسیقی آسیای جنوبی را به صورت ترکیبی الکترونیک وارد بافت کرده است.
نتیجه، فضاسازی صوتی منحصربهفردیست که هم عظمت حماسی وقایع را همراهی میکند و هم بیگانگی و رازآلودگی دنیای آینده را به گوش میرساند. به تعبیر منتقدان موسیقی، ترکیب «شکوه ارکسترال با الکترونیک غریب و افکتهای خلاقانه، موسیقی نائوشیکا را به اثری بهیادماندنی تبدیل کرده است».
آنچه موسیقی جو هیسایشی را در این فیلم متمایز میکند، توانایی القای احساسات متضاد است. در لحظات آرامش و تأمل، سازهای زهی و بادی نرم با تمهای ملودیک، زیبایی و شکنندگی طبیعت را بازتاب میدهند. هنگامی که نائوشیکا در غارهای زیرزمینی جنگل به راز پاکی آب پی میبرد، نوای لطیف فلوت و صدای وهمگون کرال، حسی از تقدس و شگفتی میآفریند. برعکس، در صحنههای هولناک و اوج درام، موسیقی به تندی و کوبندگی گراییده و ریتمهای الکترونیک با طبلهای کوبنده و نغمههای کشیدهٔ زهی در هم میآمیزند تا هیجان و اضطراب را تشدید کنند. برای نمونه، تم یورش اُهموها با ضربآهنگ تند و تُنهای بم، خروش و خشم طبیعت را فریاد میزند؛ شنونده گویی صدای پای هزاران موجود خشمگین را حس میکند. یا در لحظهٔ بیدار شدن جنگجوی غولپیکر، اصوات الکترونیک ناهنجار همراه با کر فریادگونه، حس آخرالزمانی آن واقعه را چندبرابر میکند. با این حال، حتی در تیرهترین قطعات، ردپایی از امید در موسیقی شنیده میشود؛ تم نهایی که با پیانو و ارکستر اجرا میشود، پس از فداکاری نائوشیکا فضایی آکنده از آرامش و رستگاری میآفریند و اشک شوق را در چشمها جاری میکند.
صداگذاری فیلم نیز در خدمت واقعنمایی و غنای جهان آن است. غرش سهمگین اُهموهای خشمگین با صدایی چندلایه و لرزاننده طراحی شده که هیبت دهشتناکشان را دوچندان میکند. در مقابل، زمزمهٔ باد در درهٔ وطن نائوشیکا، حضوری دائمی و تسکینبخش در پسزمینه دارد؛ گویی آواز مادریست که فرزندش (مردم دره) را لالایی میخواند. صدای بالزدن آرام حشرات جنگلی، خشخش قارچهای غولپیکر زیر پا، و حتی سکوت سنگین اعماق جنگل همگی با دقت میکس و طراحی شدهاند تا مخاطب را کاملاً به درون فضا بکشند. دیالوگها به اندازه کافی ظریف و شمردهاند که در میان همهمهٔ صداهای طبیعت گم نشوند. صدای شخصیت نائوشیکا ترکیبی از مهربانی و قاطعیت است که کاملاً با شخصیت پرداختهشدهٔ او هماهنگ است. در مجموع، موسیقی و صدا در «نائوشیکا» چون دو بال، تصاویر را به پرواز درآوردهاند. موسیقی جو هیسایشی، که خود به تنهایی شنیدنی و خاطرهانگیز است، در کنار تصاویر معنا مییابد و ریتم تپندهٔ داستان را تعیین میکند. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم بدون این موسیقی، جادوی «نائوشیکا» کمرنگتر میشد. چنانکه یک منتقد معاصر مینویسد:
«همه چیز دربارهٔ نائوشیکا شگفتانگیز است؛ چه موسیقی متن هیسایشی، چه جزئیات انیمیشن یا صحنههای نبرد. هیچ لحظهای نیست که میازاکی در عرضهٔ این شگفتیها از آغاز تا پایان کوتاهی کند»
شخصیتپردازی
قلب تپندهٔ این انیمه، شخصیتهای باورپذیر و چندبعدی آن هستند که هر یک نمایندهٔ اندیشهای در دل داستانند. در صدر همه، نائوشیکا قرار دارد؛ شاهزادهای نوجوان که بار سنگین نجات جهان را بر دوش گرفته است. شخصیتپردازی نائوشیکا یکی از درخشانترین نمونههای قهرمان مؤنث در دنیای انیمه است. او در عین شجاعت و مهارتهای رزمی، سرشار از عطوفت، هوش و کنجکاوی است. نائوشیکا جنگجویی تواناست که با شمشیر و تفنگ نیز از پس دشمن برمیآید، اما فیلم تأکید میکند که قدرت واقعی او در شفقت و فهم عمیقش نهفته است.

از همان صحنههای آغازین، ما او را در حال نجات جان یک توله اُهمو میبینیم و درمییابیم که برای او، حیات هر موجودی مقدس است. مهربانی غریزی نائوشیکا نسبت به طبیعت و اطرافیان، او را در چشم مردمش به رهبری محبوب تبدیل کرده است. او دوست و یاور همگان است؛ از کودکان خردسال دره که شیفتهاش هستند تا سالخوردگان که به خرد او اعتماد دارند. بهدرستی گفتهاند نائوشیکا «یکی از بهترین قهرمانان مؤنث در تاریخ انیمیشن» است؛ او نه تنها جنگجوی شجاعی است، بلکه دختری دلسوز و دوستی حقیقی برای مردم سرزمینش است.
تماشاگر به سرعت با این قهرمان دلبسته و همدل میشود، چرا که ضعفها و تردیدهای انسانی او نیز به تصویر کشیده میشود. لحظهای که در خشم ناشی از قتل پدر، کنترل خود را از دست میدهد و سپس از کردهٔ خود پشیمان میشود، از یادماندنی است؛ چرا که نشان میدهد نائوشیکا معصوم مطلق نیست و باید همچون هر انسان دیگری بر خشم و غم چیره شود. طی داستان، او از دختری که صرفاً در پی فهمیدن رازهای جنگل است، به رهبری رشید و منجیای ازخودگذشته تکامل مییابد که حاضر است جان خویش را برای صلح فدا کند. این سیر شخصیتی ظریف، به نائوشیکا بُعدی اسطورهای اما کاملاً ملموس میبخشد.
در کنار نائوشیکا، دیگر شخصیتها نیز با دقت و ظرافت روایی پرداخت شدهاند. لُرد یوپا به عنوان مرشد دانا و شمشیرزن کهنهکار، هم حافظ نائوشیکاست و هم صدای خرد و تجربه در داستان. حضور متین و پدرانهاش به بیننده اطمینان میدهد که در سختترین لحظات، چراغ راهنمایی برای قهرمان جوان وجود دارد. شاهزاده کوچانا (کوشانا) از پادشاهی تولمکیا، در ابتدا بهعنوان دشمن اصلی معرفی میشود: زنی بلندپرواز و بیرحم که برای رسیدن به هدفش (ریشهکن کردن جنگل سمی)، به دهکدهٔ نائوشیکا یورش میبرد و مردم بیگناه را قربانی میکند. اما فیلم به تدریج لایههای تازهای از شخصیت او را نشان میدهد. میفهمیم که دستهای او نیز از خیانت درباریان خود و زخمهای جنگ آسیب دیده و ترس و درد، قلبش را سخت کرده است. کوچانا شر مطلق نیست؛ او صرفاً انسانی است که باور دارد برای نجات بشر باید طبیعت را به زنجیر کشید. حتی لحظاتی از همدلی میان او و نائوشیکا شکل میگیرد، هرچند اهدافشان متفاوت است. به تعبیر برایان اگر منتقد، میازاکی در این فیلم اغلب از شرورانش چهرههایی با قابلیت همدلی میسازد که افق دید خود را فراتر میبرند.
کوچانا نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ او به مرور درمییابد که شاید خشونت راه چاره نباشد، هرچند تا پایان به بلندپروازی خود وفادار میماند. کروتُوا مشاور مکّار کوچانا، و آسبل پسر شجاع شهر پِجیت که ابتدا دشمن مینماید اما دوست میشود، هر یک نقشآفرین پیچشهای داستانی خاص خود هستند. حتی شخصیتهای فرعی مانند دختران و پیران دره باد حضورشان معنا دارد و کمک میکند دنیای فیلم زنده و واقعی حس شود. همگی آنها در کنار هم یک جامعهٔ کوچک ولی پویا را میسازند که سرنوشتشان به تصمیمها و رشادتهای نائوشیکا گره خورده است.
ویژگی برجستهٔ شخصیتپردازی در «نائوشیکا» آن است که تقابل سنتی قهرمان/شرور را میشکند و بهجای آن، مجموعهای از کاراکترهای خاکستری و واقعگرا ارائه میدهد. اگرچه خط فکری فیلم جانب نائوشیکا و صلح را میگیرد، اما روایت طوری پرداخته شده که انگیزههای مخالفان او را نیز درک کنیم. مثلا در مواجهه با جنگل سمی، واکنش انسانها متفاوت است: عدهای چون نائوشیکا به دنبال سازگاری و درمان طبیعتاند، عدهای چون مردم پِجیت خواهان نابودی متقابلاند، و گروهی مثل تولمکیاییها میخواهند با مهار قدرت باستانی، طبیعت را مغلوب کنند. هیچیک از این رویکردها بیدلیل یا صرفاً شیطانی نیست؛ بلکه محصول ترسها و امیدهای بشری است. همین امر به شخصیتهای داستان عمق میبخشد. میازاکی استاد خلق چنین دنیای پر از اشخاص متنوع است؛ او در این فیلم الگوی بسیاری از آثار بعدی خود را پیریزی کرد: قهرمان زنی نیرومند و مستقل، ضدقهرمانی با دیدگاه متفاوت اما قابل ترحم، و رویکردی اخلاقی که در آن طبیعت مقدم بر انسانیت خودخواهانه قرار میگیرد.
ترکیب این شخصیتهای بهیادماندنی با داستانی پرکشش، سبب شده تماشاگران سالها پس از دیدن فیلم، هنوز خود را در کنار نائوشیکا، یوپا، کوچانا و دیگران احساس کنند؛ گویی دره باد و اهالی دلیرش را شخصاً میشناسند. این جاودانگی شخصیتها نشان از هنرنمایی فیلمنامهنویس (میازاکی) دارد که نه فقط یک ماجراجویی جذاب، بلکه یک افسانهٔ انسانی عمیق آفریده است.
نمادگرایی و استعارهها
«نائوشیکا از دره باد» گرچه در ظاهر یک داستان علمیتخیلی و ماجراجویانه است، اما لایههای نمادین و استعاری متعددی در دل خود دارد که به عمق و تأثیرگذاری آن افزودهاند. در این جهان پسا-فاجعه، هر عنصر کلیدی را میتوان نمادی معنادار دانست؛ از باد و دره گرفته تا جنگل سمی و حشرات غولپیکر و سلاحهای باستانی.

طبیعت در این فیلم شخصیتی مستقل و قدرتمند است. جنگل سمی که ابتدا چون دشمنی مرگبار بهنظر میرسد، در حقیقت مظهر قدرت شفابخش زمین و چرخهٔ بازآفرینی طبیعت است. این جنگل از دل خاک آلودهای که بشر بر جا گذاشته روییده تا سموم را جذب و زمین را پاکسازی کند – استعارهای آشکار از قدرت خودترمیمی طبیعت. در دل این جنگل، آبهای زلال و تصفیهشده جریان دارد که نائوشیکا در غارهای زیرزمینی کشف میکند؛ گویی امید پنهانی است که زمین روزی از زهر پالوده خواهد شد. حشرات عظیمالجثه – بهویژه اُهموها – نمایندهٔ نیروهای طبیعیاند که بشر نمیتواند کنترلشان کند. آنها در ظاهر هیولاهایی دهشتناکاند، اما رفتارشان نمادی از واکنش طبیعت به تجاوز انسان است: آراماند اگر در صلح رهایشان کنند و مخرب و خشمگین میشوند اگر مورد حمله قرار گیرند. حتی نام آنها در زبان اصلی (Ohmu) بیدلیل انتخاب نشده است؛ تحلیلگران اشاره کردهاند که «اُهم» در فیزیک واحد مقاومت الکتریکی و «اُم» در معنویت هندویی بهمعنی کل هستی است.
انگار این موجودات با نام خود نیز مقاومت طبیعت و شمول تمامی موجودات را بازتاب میدهند. فیلم با شروع و پایانبندی خود که هر دو صحنههایی از اُهموها را شامل میشود، بر چرخهٔ زایش و مرگ طبیعت تاکید میکند.
در پایان، گلهٔ عظیم اُهموها پس از فداکاری نائوشیکا از خشم بازمیایستند و با چشمان آبیشان او را احیا میکنند؛ گویی طبیعت خشمگین، وقتی عشق و بیگناهی را در وجود انسان مییابد، رحم میآورد و بخشش پیشه میکند. این لحظه که اُهموها نائوشیکا را با شاخکهای طلاییرنگ خود احاطه کردهاند، تداعیگر مزرعهٔ زرینی است که در افسانههای فیلم به آن اشاره شده بود. نائوشیکا با لباس آبیرنگ خود (آبی نماد زندگی و معنویت) بر آن دشت زرین (نماد باروری و صلح) میایستد و پیشگویی منجی محقق میشود. این تصویر زیبا و استعاری، پیام امیدبخش فیلم را به اوج میرساند: آشتی انسان و طبیعت.
باد در عنوان و فضای فیلم جایگاه ویژهای دارد. دره باد تنها جای امن در این دنیای مسموم است، زیرا باد همواره هاگهای سمی را با خود میبرد. باد در اینجا نماد پاکی، حرکت و زندگیبخشی است. مردم دره باد به نوعی پرستشگر بادند؛ بادبانی عظیم بر قلعهشان برافراشتهاند تا از نیروی باد بهره برند و خود را تسلیم موهبت آن کنند. نائوشیکا نیز فرزند باد است؛ او بر باد سوار میشود (گلایدر او با جریان باد حرکت میکند) و گویی باد او را برگزیده تا پیامآور صلح باشد. باد در ادبیات تمثیلی، اغلب نمایندهٔ روح الهی یا ارادهٔ طبیعت است که در این داستان نیز همین نقش را ایفا میکند. هر جا باد میوزد امید هست، و هنگامی که باد میایستد (مثل زمانی که جنگل آتش میگیرد و هوا سنگین میشود) بیم و هراس حکمفرما میگردد. این ارتباط ظریف میان حضور باد و حالوهوای صحنهها، به شکلگیری زیرمتن شاعرانه فیلم کمک کرده است.

سلاحها و فناوریهای باستانی در «نائوشیکا» آشکارا تمثیلی از قدرت ویرانگر دانش بشر هستند. جنگجوی غولپیکر (Giant Warrior) که در گذشته توسط انسانها ساخته شد و جهان را به آتش کشید، اکنون چون هیولایی خفته در دل خاک انتظار میکشد. تولمکیاییها این سلاح را مییابند و میکوشند بار دیگر از آن بهره گیرند. تصویر جنین عظیمالجثهٔ نیمهکاره این جنگجو که در پیلهای نگهداری میشود، یادآور افسانههای کهن دربارهٔ غولهایی که خدایان را به چالش کشیدند است. هنگامی که این موجود نیمهتمام بیدار میشود و تودهای از نابودی رادیواکتیو را به سمت اُهموها شلیک میکند، بدنش به سرعت فرو میپاشد؛ گویی طبیعت حتی تحمل حضور دوبارهٔ چنین کفران بشری را ندارد. این صحنه استعارهای قوی از سرنوشت علمِ بدون اخلاق است: خودویرانگر و ناپایدار. گویی فیلم هشدار میدهد که اگر بشر بار دیگر سراغ سلاحهای ابرقدرت (مثل سلاحهای هستهای) برود، نتیجهای جز تباهی دوچندان نخواهد داشت. نائوشیکا که پیغامآور صلح است، در برابر این دیو تکنولوژی میایستد و سقوط آن را نظاره میکند؛ به بیان دیگر، معصومیت طبیعت بر غرور تکنولوژی افسارگسیخته پیروز میشود.
فیلم سرشار از استعارههای تصویری کوچکتر نیز هست. نقاب تنفسی که انسانها در نزدیکی جنگل بر چهره میزنند، نشانگر وابستگی شکنندهٔ انسان به فناوری حتی برای یک دم اکسیژن است. بذرهایی که نائوشیکا در آزمایشگاه کوچک خود در زیرزمین قلعه پرورش میدهد و با آب زلال تغذیه میکند، نمایانگر امید به آغاز دوبارهٔ زندگی در دل تاریکیاند. او در خلوت خود این گیاهان پاک را میرویاند تا ثابت کند طبیعت را میتوان بدون سم هم پرورش داد – کنشی که استعاره از ایمان به اصلاحپذیری زمین است. حتی نام نائوشیکا که ترکیبی از یک شاهزاده خانم طبیعتدوست در فولکلور ژاپنی و شخصیت نوسیکا در افسانههای یونان است.
خود پل بین اسطورههای شرق و غرب و بیانگر روحیهٔ جهانشمول اوست؛ دختری که فراتر از مرزها، حامی طبیعت و انسانیت است.
به طور خلاصه، هر عنصر این انیمه معنایی فراتر از نقش روایی سادهاش دارد. میازاکی هنرمندی است که دلبستگیهای فکری خود – از محیطزیست و صلح گرفته تا قدرت زنان و خطرات فناوری – را در قالب نمادهای داستانی بیان میکند. شاید یکی از دلایل ماندگاری «نائوشیکا از دره باد» نیز همین باشد که تماشاگر میتواند بارها و بارها به دنیای فیلم بازگردد و در هر نوبت لایهٔ تازهای از معنا کشف کند. این اثر همچون یک افسانهٔ مدرن، هم روایت مهیجی برای سرگرمی است و هم دعوتنامهای برای اندیشه و تعبیر. باد دره همچنان میوزد و با خود نجواهای رازآلودی از طبیعت و انسان را در گوشمان طنینانداز میکند.
تأثیر فرهنگی و اجتماعی
پیام زیستمحیطی و صلحطلبانهٔ فیلم، در دوران جنگ سرد و اوج نگرانیهای جهانی از آیندهٔ سیاره، بازتاب اجتماعی مهمی داشت. این اثر در ژاپن دههٔ ۱۹۸۰ – که خود با مشکلات آلودگی محیطزیست دستوپنجه نرم میکرد – تلنگری برای مخاطبان بود تا به رابطهٔ انسان و طبیعت بیاندیشند. همچنین تصویر آخرالزمانی فیلم که در آن تمدن صنعتی خود را نابود کرده، بیشباهت به کابوس جنگ هستهای نیست که در آن سالها ذهنها را میآزرد. «نائوشیکا» با زبان استعاره نسبت به این خطرات هشدار داد و به ویژه برای نسل جوان که تماشاگر اصلی انیمهها بودند، درسهایی ماندگار به یادگار گذاشت. بعدها خود میازاکی اشاره کرد که یکی از انگیزههایش، بیان اهمیت صلح و احترام به طبیعت برای کودکان و نوجوانان بوده است؛ نسلی که آینده را میسازد. از این رو فیلم را میتوان در زمرهٔ آثار فرهنگی دانست که آگاهی محیطزیستی را ترویج کردند. امروز، با بحرانیشدن تغییرات اقلیمی، پیامهای «نائوشیکا» از هر زمان دیگری مرتبطتر به نظر میرسد و بسیاری از طرفداران جوان و جدید، این اثر را پیشگویی هوشمندانهای از وضعیت کنونی سیاره تلقی میکنند.

از جنبهٔ سینمایی، «نائوشیکا» مسیر تازهای برای انیمه بلند سینمایی گشود. پیش از آن، انیمهها عمدتاً یا سرگرمیهای کودکانه بودند یا روایتهای علمیتخیلی پیچیده برای مخاطب خاص. میازاکی با این فیلم نشان داد که میتوان اثری ساخت که همگان را شیفته کند: کودکان از ماجراجویی و تصاویر شگفتانگیز لذت ببرند و بزرگسالان از مفاهیم عمیق و ساختار جدی آن. استقبال از فیلم در ژاپن خارقالعاده بود و در سطح بینالمللی نیز طی سالهای بعد آوازه یافت. هرچند نسخهٔ انگلیسی اولیه (با عنوان Warriors of the Wind) در اواسط دههٔ ۸۰ با سانسور و تغییرات فراوان پخش شد و میازاکی را آزرده کرد، اما اکران نسخهٔ کامل و وفادار به اصل فیلم در دهههای بعد، منتقدان غربی را نیز به تحسین واداشت. منتقدان برجسته در آمریکا و اروپا، نائوشیکا را جزو بهترین انیمیشنهای تاریخ قلمداد کردند. مثلا راجر ایبرت بعدها آثار میازاکی را ستود و جنبههای احساسی قدرتمند آنها را موجب “تجدیدنظر در نگاه به انیمیشن” دانست.
در بُعد هنری، این فیلم به منبع الهام بسیاری از آثار بعدی تبدیل شد. انیمههای بیشماری پس از آن، از تمهای زیستمحیطی یا کاراکترهای زن قدرتمند بهره گرفتند و مستقیم یا غیرمستقیم وامدار جهانبینی میازاکی در نائوشیکا بودند. حتی در سینمای هالیوود نیز تاثیرات آن مشاهده میشود؛ از شباهتهای مضمونی «وال-ای» پیکسار (نقد تخریب محیط) گرفته تا قهرمانان زن جنگاور در آثار علمیتخیلی. علاوه بر این، نقاشیها و سبک بصری فیلم، هنرمندان بسیاری را تحتتاثیر قرار داد و استاندارد تازهای برای کیفیت طراحی در انیمه تعریف کرد. فیلم همچنین آغازگر همکاری درخشان میازاکی و هیسایشی بود که طی دههها ادامه یافت و موسیقی را به جزء لاینفک هویت آثار جیبلی بدل کرد.
این فیلم با دمیدن روح طبیعت در کالبد صنعت انیمه، آن را برای همیشه دگرگون ساخت و اثری به یادگار گذاشت که پیامش در فرهنگ عامه طنینانداز است:
«با زمین مهربان باش، با هم صلح کنیم، امید را زنده نگه دار»
مقایسه با سایر آثار جیبلی
«نائوشیکا» از نظر مضمون زیستمحیطی شباهت زیادی با «شاهزاده مونونوکه» دارد، اما فضای آن امیدوارانهتر و قهرمانش آرمانگراتر است. از سوی دیگر، شباهتهای ماجراجویانه آن با «قلعه در آسمان» و الگوهای شخصیتی آن با «شهر اشباح» دیده میشود.
با این حال «نائوشیکا» به عنوان نقطه شروع بسیاری از این ایدهها، جایگاهی یگانه در میان آثار جیبلی دارد.
در نهایت، «نائوشیکا از دره باد» از آن دست آثاری است که توانسته مرزهای زبان و فرهنگ را درنوردد و پیام جهانی خود را به قلب میلیونها نفر در سراسر جهان برساند. نقدهای ادبی و روایتمحور، زیباییشناسی بصری، موسیقی تأثیرگذار و شخصیتهای فراموشنشدنی این انیمه را بارها ستودهاند و نظرات مردمی نیز گواهی بر جایگاه ویژهٔ آن در خاطرات جمعی دوستداران سینما است. این اثر همچنان همچون نسیمی از امید در تاریخ انیمه وزیدن گرفته و الهامبخش نسلهای آینده باقی خواهد ماند.
نظر خود را درباره این انیمه با ما در همین صفحه به اشتراک بگذارید.