انیمه‌ شهر اشباح (Spirited Away)؛ شاهکار کارخانه رویاسازی میازاکی

«شهرِ اشباح»، شاهکارِ شگفت‌انگیز و مسحورکننده‌ی هایائو میازاکی (با عنوانِ انگلیسیِ Spirited Away) اگرچه نامِ کمپانیِ دیزنی را یدک می‌کشد، اما هر تماشاگرِ تیزبینی کافی است ۱۰ دقیقه از نسخه‌ی انگلیسیِ این انیمه‌ی محبوب را تماشا کند تا بلافاصله دریابد خالقِ این اثر، دیزنی نیست. رؤیاپردازی‌های بلند و غریبی که در سراسرِ این فیلم شاهدش هستیم تنها نام یک کارگردانِ نامدار را به ذهن می‌آورد.  پس بهتر است به جای نامِ دیزنی، نامِ هایائو میازاکی را بر سردرِ این عمارتِ باشکوه بیاویزیم.

مضمونِ اصلیِ شهر اشباح اثر جابجایی و بی‌مکانی است. چیهیرو که با پدر و مادرش به محله‌ای جدید نقلِ مکان کرده، از اینکه از دوستان و مدرسه‌‌اش جدا افتاده ناراضی است. پدر می‌خواهد آن‌ها را از راهِ میانبر به این شهرِ جدید بیاورد، اما دستِ بر قضا سر از مکانی درمی‌آورند که به قولِ او شبیهِ یک پارکِ متروکه است و پر است از دکه‌ها، ساختمان‌ها و مجسمه‌های زیبا.

چیهیرو و کائوناشی

چیهیرو کودکی است که با کوچک‌ترین چیزی ترس برش می‌دارد و نارضایتیِ خود را فوراً ابراز می‌کند. او هنگامی که والدینش دارند با حرص و ولع از یک میزِ غذای بدونِ میزبان غذا می‌خورند، از آنان دور می‌شود. آنگاه با شبحی مواجه می‌شود که به او هشدار می‌دهد خودش و خانواده‌اش باید قبل از غروبِ آفتاب آنجا را ترک کنند. اما زمانی که به نزدِ پدرومادرش بازمی‌گردد تا آنان را نیز آگاه کند، می‌بیند که آن دو تبدیل به خوک شده‌اند و هرچه دستشان می‌رسد را می‌بلعند و از بس خورد‌ه‌اند کم مانده بترکند.

‌شهر اشباح را می‌توان در صدر لیست بهترین انیمه‌های میازاکی جای داد که هر عاشق انیمه‌ای حتما آن را بارها دیده است. در ادامه با جزییات بیشتر به نقد و بررسی انیمه شهر اشباح می‌پردازیم.

شهر اشباح، قلمرو موجودات ناشناخته

تخصصِ جنابِ میازاکی این است که یکی از آرزوهای اصلیِ کودکان را سوژه می‌کند، سپس آن‌ها را به دنیایی خیالی می‌برد و به حالِ خود رهایشان می‌کند. هیچ‌کس جز او نمی‌تواند جنبه‌ی خیالی و متغیرِ اخلاقیاتِ موجود در رؤیاها را اینگونه به تصویر بکشد؛ چیزی که تاکنون خوب می‌پنداشتیمش، بد از آب در بیاید! نمایشِ این وجهِ ترسناک و جذاب، فقط از دستِ این استادِ انیمه‌ساز ساخته است.

برای چیهیرو هر موجودِ ناشناخته‌ای تهدیدی فیزیکی (و لاجرم روانی) محسوب می‌شود. صِرفِ اینکه ما می‌دانیم آن‌ها نیتِ شومی ندارند سبب نمی‌شود که او نیز از آن‌ها نترسد. او نمی‌داند به چه کسی یا چه چیزی اعتماد کند. هاکو پسری با قدرت‌های جادویی است که در ابتدا با چیهیرو از درِ دوستی وارد می‌شود و در راهیابی به دنیای جدید او را یاری می‌رساند. ضمناً کمکش می‌کند تا در حمامی که هم کارکنانش و هم مشتریانش را موجوداتی عجیب‌وغریب تشکیل می‌دهند، کاری دست‌وپا کند (از جمله‌ی این موجوداتِ عجیب توده‌ای عظیم، لزج، متعفن و متورم به نامِ استینک‌گاد است). اما هاکو رفته‌رفته سرد و بی‌تفاوت می‌شود و چیهیرو از این و آن می‌شنود که او فردی دغل‌کار و غیرقابلِ‌اعتماد است.

چیهیرو و هاکو

اما از همه پرتناقض‌تر صاحبِ حمام به نامِ «یوبابا» است، جادوگری که حجمِ طمعش از سرش بزرگتر است و صدای گوش‌خراشش به تنهایی کافی است تا چرک از تنِ استینک‌گاد بزداید. تغییراتِ ناگهانیِ شخصیتِ هاکو، همان نقطه‌ی تمایزِ آقای میازاکی از دیزنی و هر انیماتور آمریکاییِ دیگری است. شخصیت‌های او همانقدر که دمدمی‌مزاج هستند، همانقدر نیز احساساتی‌اند، و اغلب غیر از آن چیزی هستند که در بادیِ امر به نظر می‌رسیده‌اند (چه از نظرِ شخصیتی و چه از منظرِ فیزیکی) و همین عامل، سببِ اوج گرفتنِ تنش‌ها می‌شود. «شهر اشباح» امروز در سراسرِ دنیا شناخته شده است. اینکه در این انیمیشن، موجوداتِ مختلفِ ساکنِ شهرِ اشباح در دو دسته‌ی خوب و بد یا سفید و سیاهِ مطلق تعریف نمی‌شوند بر تردیدها و بی‌اعتمادی‌های چیهیرو می‌افزاید. آنان هردم رنگ عوض می‌کنند و بی‌آنکه خود بخواهند موذی به نظر می‌رسند.

فقدانِ هویت، تهدیدِ رایجی است که میازاکی برای ایجادِ حسِ خطر در شخصیت‌های خود، از جمله چیهیرو، موردِ استفاده قرار می‌دهد. چیهیرو در حینِ ماجراجویی‌هایش هر بار تکه‌ای از هویتِ خویش را از دست می‌دهد. یوبابا نامش را عوض می‌کند و خودِ او بعدها می‌فهمد که اگر نامِ واقعی‌اش را پنهان نکند، هویتش را برای همیشه از دست خواهد داد. در ادامه، نارضایتیِ او به تدریج رنگ می‌بازد زیرا مسئولیت‌پذیری را یاد می‌گیرد.

یک انیمه، موفق‌ترین اثر سینمای ژاپن

تنها ایرادی که می توان به انیمه شهر اشباح گرفت این است که هوادارانِ دیگر انیمه‌ی میازاکی به نامِ «شاهزاده مونونوکه» ممکن است با شنیدنِ آکوردِ مینورِ آن، توی ذوقشان بخورد. از نظرِ موسیقی، شهر اشباح را می‌توان تلفیقی از «شاهزاده مونونوکه» و «دوستِ من توتورو» دانست.

کائوناشی در شهر اشباح

‌‌

مدیرِ دوبلاژِ این انیمه به انگلیسی، شخصی است به اسمِ جان لاستر، همان کسی که تولیدِ انیمیشن‌ِ «داستانِ اسباب‌بازی» را نیز برعهده داشته است. بی‌شک، در ترجمه‌ی ژاپنی به انگلیسی چیزهایی هم قربانی می‌شود. مثلاً آن موجوداتِ وحشی که در حمام وول می‌خورند و می‌خزند و پای‌کوبان رژه می‌روند در فرهنگِ ژاپنی هریک نمادِ چیزی هستند، اما برای مخاطبِ انگلیسی‌زبان بی‌معنا می‌نمایند. (گاه چنین به نظر می‌رسد که تمامِ اسباب‌بازی‌های شرکتِ ژاپنیِ سانریو در این انیمه جان گرفته‌اند.) همین وزنه‌ی فرهنگی سبب شده است تا انیمه‌ی شهرِ اشباح موفق‌ترین اثرِ سینمایی در ژاپن باشد و حتی از «تایتانیک» نیز پیشی بگیرد.

زیباییِ این انیمیشن مرهونِ ترکیبِ ماهرانه‌ی پیش‌زمینه‌های دستیِ رنگ‌آمیزی‌شده و پس‌زمینه‌های کامپیوتریِ متناسب است و همه‌ی این‌ها مجموعاً به روایتِ داستان کمک می‌کند، ضمنِ اینکه سبب شده تا تمامیِ شخصیت‌ها به لحاظِ ظاهری از یکدیگر متمایز باشند و به گونه‌ای به نظر نرسند که انگار چند سانت بالاتر از سطحِ زمین شناورند.

آقای میازاکی بعد از تولیدِ «شاهزاده مونونوکه» قصدِ بازنشستگی داشت، اما آنطور که می‌گویند، با دختری ملاقات می‌کند که الهام‌بخشِ شخصیتِ چیهیرو بوده است، و همین امر او را دوباره به عرصه‌ی انیمه‌سازی بازگردانیده است.

«شهرِ اشباح» در رده‌بندیِ PG قرار دارد، به این معنی که ممکن است برای کودکان حاویِ صحنه‌های نامناسب باشد. علتش هم صحنه‌های تکان‌دهنده‌ای است که امکان دارد در خلالِ فیلم سببِ ترس در بچه‌های کوچک شود.

نقد انیمه شهر اشباح از نگاه گاردین: افسونگر، استادانه اما غریب

انیمه شهر اشباح یک اثر هنری زیبا، جادویی و استادانه است (واقعاً هیچ توصیف دیگری نمی‌تواند حقِ مطلب را ادا کند) که ما را به سفری خیال‌انگیز و سحر‌آمیز می‌برد.

صفتِ «جادویی» یا سحرآمیز را به طورِ سرسری برای خیلی از فیلم‌های این‌چنینی به کار می‌برند، ولی این فیلم حقیقتاً شایسته‌ی این توصیف است. اثری‌ است افسون‌گر و مسحورکننده از هایائو میازاکی که کاراکترهایش چندان ظریف، هوشمندانه، شگفت‌انگیز و هنرمندانه طراحی شده‌اند که با تماشای آن‌ها، مرغِ تیزپرِ خیال فراتر از ابرها به پرواز درمی‌آید.

صحنه ای از اینمه شهر اشباح میازاکی

در این اثر، تأثیرپذیری‌ از آثارِ غربی و شباهت به آن‌ها زیاد به چشم می‌خورد: از اودیسه‌ی هومر بگیرید تا آثارِ لوئیس کارول، ال فرانک بائوم و حتی باغِ مخفی اثرِ فرانسس هاجسون برنت. ولی با این همه، بی‌هیچ‌تردیدی در رده و ژانرِ خود بی‌نظیر و منحصربه‌فرد است و ویژگی‌های غریب و یگانه‌ی آن، به خصوص برای مخاطبِ غیرِژاپنی، لذتی فوقِ تصور را از دیدنِ آن نصیبِ شما می‌گرداند.

میازاکی در ابتدا خانواده‌ای عادی و واقعی را به تصویر می‌کشد: پدر و مادری در کابینِ جلوی خودروی آئودی خود نشسته‌اند و به سمت خانه‌‌ی جدیدِ خود در حومه‌ی شهر رهسپارند. در عقب خودرو، چیهیروی ۱۰ ساله نشسته‌ است. او از ترک دوستانش بسیار ناراحت است و چهره‌ای عبوس و ناراحت به خود گرفته است. او تنها فرزند خانواده است و والدینِ پولدار و موفقش، احساساتِ آسیب‌دیده‌ی وی را نادیده می‌گیرند و به فکر نیستند. چیهیرو از تنهایی‌ای که نرم‌نرمک به سراغش می‌آید، هراسان است. او با نومیدی، یک دسته گلِ نیمه‌جان را که ظاهراً به عنوان هدیه‌ی خداحافظی از دوستان قدیمی‌اش دریافت کرده، در دست دارد و غم و یأس و درماندگی بر او مستولی گشته است. ناله‌کنان می‌گوید: “اینم از اولین دسته‌گلِ من… که پژمرده شد” و با این جمله‌ی گنده‌تر از دهن، که طلیعه‌ی اتفاقاتِ بعدی است، والدینش را پریشان می‌کند و … .

کائوناشی

این داستان آن‌قدر پیچیده و پرماجراست که خلاصه کردن آن غیرممکن است. شهر اشباح علاوه بر بُعدِ خیالی و سحرآمیزش، با چاشنیِ عناصر انسانی و روانشناختی همراه است. به همین دلیل، اگر آن را یک «شاهکارِ واقعی» بنامیم جای دوری نرفته‌ایم – و البته که از شوخ‌طبعی، بازیگوشی و جذابیتی که میازاکی در این اثر به کار برده است نیز نباید غافل شد.

شاهکاری که با دست کشیده شده است

شهرِ اشباح انیمیشنی کاملاً طبیعی و ارگانیک است: همه چیز با دست کشیده شده و سپس دیجیتالی شده است. با این حال، دارای کیفیتی خیره‌کننده است که تنها آن را با نسلِ جدیدِ انیماتورها و طراحانِ جلوه‌های ویژه می‌توان مقایسه کرد، سرعت و روان بودنِ عبور از کلوزآپ‌ها به لطایف‌الحیلی انجام می‌شود. شخصیت‌ها تودل‌برو هستند و تصاویرِ پانوراما از مناظرِ فرازمینی با آن جزئیاتِ سرزنده و یگانه، خیره‌کننده است. هیچ فیلمِ دیگری را سراغ ندارم که بتواند به این اندازه ما را مسحور کند، آن هم بدونِ هیچگونه تکلف و تصنع.

یوبابا و کائوناشی

شهر اشباح با شرک (شاهکاری دیگر که طرفداران استودیو جیبلی آن را می‌ستایند) و امثالِ آن زمین تا آسمان متفاوت است، اما ابداعاتِ بصریِ دنیای خیالیِ آن، همان کیفیتِ شگفت‌ را دارد، بدونِ اینکه از فناوری‌های پیشرفته و پرزرق‌وبرقِ آنان بهره‌ای ببرد. تماشای صحنه‌های کاخِ یوبابا در هنگام غروب از آن‌سوی آب‌ها، هنگامِ طلوع از میان مِه، و در ماهتاب و آفتاب، بسی لذت‌بخش است. ترکیب‌بندی‌هایی که میازاکی در آن باغِ درخشانِ پرگُل به‌ نمایش گذاشته ناب، بکر، بی‌نظیر و تحسین‌برانگیز است.

انیمیشن شهر اشباح بدون شک یکی از برترین آثار انیمیشنی تاریخ است که بنیان آن بر اساس سنت انیمیشن‌سازی کلاسیک، یعنی طراحی فریم به فریم، بنا شده است. میازاکی کار خود را با همین سبک آغاز کرد. او شخصاً هزاران فریم را با دست طراحی می‌کند؛ با این حال، چونکه فردی واقع‌گراست، از کامپیوتر نیز برای انجام برخی از خرده‌کاری‌ها استفاده می‌کند. او در سال ۲۰۰۲ در مصاحبه‌ای گفته بود:

«ما انیمیشن‌های دستی را دیجیتالی می‌کنیم تا ظاهرِ بصریِ آن را غنی‌تر کنیم، اما همه چیز با طراحیِ دست انسان شروع می‌شود.»

چیهیرو در حال دویدن

آن صحنه از انیمه شهر اشباح را در نظر بگیرید که قهرمانِ کودکِ فیلم از آن حمام جادویی که بخشِ اعظمِ فیلم در آن رخ می‌دهد فاصله گرفته و بر روی پلی در دیگرسوی آن سرزمینِ اسرارآمیز ایستاده است. حرکات و شخصیت‌های اصلی و ضروری در آنجا به قدرِ کافی حضور دارند و به چیزِ بیشتری نیاز نیست، اما می‌بینیم که از پنجره‌ها و بالکن‌های حمام، بسیاری از ساکنانِ آن در حالِ نظاره هستند. می‌شد خیلی راحت، آن‌ها را به صورت حضورهای مبهم و متحرک نشان داد، اما میازاکی تأکید دارد بسیاری از چهره‌هایی که با آن‌ها آشنا شده‌ایم را در صحنه بگنجاند. همگی در حالِ حرکت هستند. و این حرکت‌ها، حرکت‌های تکراری انیمیشن‌های معمول نیست که تنها هدفش، نمایشِ یک شخصیتِ در حال حرکت باشد. بلکه این حرکات واقعی، متغیر و همراه با جزئیات است.

اکثرِ‌ کسانی که فیلم را تماشا می‌کنند، این بخش‌ها را صرفاً نوعی «حرکت» می‌بینند. اما اگر دقیق‌تر نگاه کنیم، می‌بینیم که واقعاً اتفاقاتی در حالِ رخ دادن است، که می‌توان آن را به سخاوت و عشق تعبیر کرد. میازاکی و همکارانش حتی برای بخش‌های به ظاهر کم‌اهمیتِ فیلم نیز نهایتِ تلاش و انرژی را صرف کرده‌اند. در همین فریم، چقدر از حمام را می‌توانید ببینید؟ نشان دادن تنها یک پل و یک دروازه، خیلی آسان‌تر و بی‌دردسرتر بود. اما میازاکی به حمام خود ظرافت‌ها و پیچیدگی‌های یک مکان واقعی را می‌دهد، صرفِ نظر از اینکه روایتِ اصلیِ داستان به این ویژگی‌ها نیاز داشته باشد یا نه.

صحنه ای از اینمه شهر اشباح

‌‌

اما توصیف تخیل بی‌انتهای میازاکی را از نگاه وبسایت راجر ایبرت بخوانیم:

تخیل میازاکی در دست‌نیافتنی‌ترین حد ممکن

داستان «شهر اشباح» سرشار از خلاقیت‌های بی‌حدوحصر است. کدام فیلم را سراغ دارید که این همه موجوداتِ متفاوت و بی‌سابقه را در خود جای داده باشد؟ تخیلِ میازاکی لحظه‌ای از فعالیت بازنمی‌ایستد. در یک صحنه، چیهیرو و همراهش از قطاری در وسط یک باتلاق پیاده می‌شوند. در جنگلی دور دست، نوری را می‌بینند که دارد نزدیک می‌شود. متوجه می‌شوند که این نور، متعلق به یک تیرِ چراغ‌برقِ قدیمی است که روی یک پا دارد لِی‌لِی می‌کند. به آن‌ها تعظیم می‌کند، می‌چرخد و راه را برایشان روشن می‌کند. هنگامی که به کلبه می‌رسند، به وظیفه‌اش عمل می‌کند و خود را بالای دروازه آویزان می‌کند. حضورِ یک تیرِ چراغ‌برقِ زنده ضروری نیست. اما میازاکی آن را به ما هدیه می‌دهد.

داستان او روایتگرِ دختری ۱۰ ساله به نام چیهیرو است که از آن دسته ربات‌های کوچک و شنگول نیست که در بسیاری از انیمیشن‌ها شاهدشان هستیم. بسیاری از منتقدان او را «ترش‌رو» توصیف کرده‌اند. بله؛ او هم ترش‌روست، هم بی‌تاب، هم بی‌ملاحظه، چرا که در صندلیِ عقبِ ماشینِ والدینش که عازمِ سفری طولانی به سوی خانه‌ی جدیدشان هستند، گیر افتاده است. پدرش در یک جنگل تاریک راه را گم می‌کند. جاده ظاهراً در ورودی یک تونل به پایان می‌رسد. پس از بررسیِ‌ آن، متوجه می‌شوند که به یک پارک تفریحی متروکه منتهی می‌شود. اما در هنگام غروب، گویا برخی از فروشگاه‌ها آغازِ به کار می‌کنند، به ویژه آن فروشگاهی که عطرِ غذاهای آن در هوای خنک به مشام می‌رسد. والدینش به سمت پیشخوانی پر از غذا هجوم می‌برند و دهان خود را پر می‌کنند. چیهیرو لجبازی می‌کند و می‌گوید گرسنه نیست. والدینش آنقدر غذا می‌خورند که دو یا سه برابر اندازه‌ی طبیعی خود می‌شوند. آنها مثل خوک‌ها غذا می‌خورند و به خوک تبدیل می‌شوند. این‌ها والدین انیمیشن‌های آمریکایی نیستند، والدینی هستند که کارهایشان می‌تواند موجبِ وحشتِ کودکان شود.

چیهیرو و خوک ها

این پارکِ تفریحی به یک حمام شناورِ عظیم منتهی می‌شود که برج‌ها، پنجره‌ها، طاقچه‌ها و تزئینات آن تا بی‌نهایت روی هم چیده شده‌اند. پسری مهربان به او هشدار می‌دهد که برگردد، اما برای بازگشت خیلی دیر شده است و حمام از ساحل جدا می‌شود. چیهیرو واردش می‌شود و دنیایی می‌یابد پر از تنوع و رنگ‌های بی‌انتها. دیگر نمی‌تواند راه خروج را پیدا کند. پسر می‌گوید در اینجا همه باید شغلی داشته باشند. لذا او را نزدِ کاماجی، مرد پیر ریشویی با هشت اندام دراز که اتاق دیگ بخار را اداره می‌کند، می‌فرستد. او و دختری جوان به چیهیرو توصیه می‌کنند که به یوبابا، که صاحب حمام است، مراجعه کند؛ جادوگری پیر و ترسناک که دود از خود ساطع می‌کند و خنده‌های شیطانی می‌زند.

این، سرآغازِ ماجراهای خارق‌العاده‌ی بعدی است

چیهیرو هیچ انسانِ دیگری را در آن حمام‌خانه نمی‌یابد. یوبابا او را طلسم می‌کند، نامِ واقعی‌اش را از او می‌گیرد و به او نامِ جدیدی می‌دهد: «سِن». اگر او نتواند نامِ قدیمیِ خود را بازیابد، به هیچ‌وجه نمی‌تواند از آنجا رها شود. ساختارِ پیچیده‌ی آن حمام به گونه‌ای است که هر مکان رو به سوی مکانی دیگر می‌گشاید. ساکنانِ عجیب‌وغریبِ آن، از تنوعِ بی‌انتهایی برخوردار بوده و جان‌دارند. گلوله‌های کرک‌دارِ کوچک و سیاهِ دوچشمی وجود دارند که کفشهای سِن را می‌دزدند. اشباحِ بی‌چهره‌ای وجود دارند که بر روی صورت‌های شبحیِ خود، نقاب پوشیده‌اند. سه سرِ بدونِ بدن وجود دارد که با حالتی عصبانی، جست‌وخیز می‌کنند و به کاریکاتورهای کارل مارکس شباهت دارند. توده‌ای متعفن و پوشیده از لجنِ سیاه وجود دارد که در رودخانه زندگی می‌کرده و آلودگی‌ها روی بدنش انباشته شده. تغییر شکل، که در فانتزی‌های ژاپنی بسیار مرسوم است، در اینجا نیز اتفاق می‌افتد و پسری که ابتدا با چیهیرو دوست بوده، تبدیل به یک اژدهای دریاییِ لاغراندام با دندان‌های تیز می‌شود.

چیهیرو و اژدها

سِن در این دنیای عجیب پیش می‌رود، با بعضی‌ها دوست می‌شود، از سوی بعضی‌ها طرد می‌شود، از جانبِ یوبابا تهدید می‌شود و در مسیرِ خود چیزها یاد می‌گیرد. البته هرگز تبدیل به یک «دختر خوب» نمی‌شود، اما جرات و عزمِ راسخِ او دلِ ما را به دست می‌آورد. او عزمش را جزم می‌کند تا نامِ اصلی‌اش را بازیابد و با قطاری یک‌طرفه به دنیای خود بازگردد. او می‌خواهد پدرومادرش را پیدا کند.

میازاکی خود گفته است که این فیلم را در اصل برای دختربچه‌های ۱۰ ساله ساخته است. شاید به همین دلیل باشد که برای بزرگسالان اینقدر تأثیرگذار است؛ چون فیلم‌هایی که برای «عموم» ساخته می‌شوند، عملاً هیچ مخاطبِ خاصی ندارند. اما فیلم‌هایی که درباره‌ی شخصیت‌های خاص ساخته و در دنیایی پر از ریزه‌کاری روایت می‌شوند به شدت جذاب از آب درمی‌آیند، زیرا هیچ تلاشی برای جلبِ رضایتِ ما نمی‌کنند؛ خودشان هستند، مصمم و خودباور.

نظر خود را درباره نقد انیمه شهر اشباح میازاکی در همین صفحه با ما در میان بگذارید.

به اشتراک بگذارید :

چکیده

کاور اصلی نقد انیمه شهر اشباح

انیمه‌ شهر اشباح (Spirited Away)؛ شاهکار کارخانه رویاسازی میازاکی

6 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط