سریال Alien: Earth؛ آخر هفته خود را برای بیگانه: زمین خالی کنید!

هیولاهای شگفت‌انگیز و هراس‌آور، همان فانتزی کلاسیکی هستند که کابوس‌ها از آن ساخته می‌شوند؛ موجوداتی که در این برداشت از جهان سینمایی ریدلی اسکات به نمایش گذاشته شده‌اند. سال‌هاست که چنین رد خونینی از اجساد به نمایش درنیامده‌اند. پس در این نوشتار شما را دعوت می‌کنیم به تحلیل و بررسی سریال بیگانه: زمین، یکی از جدید‌ترین سریال‌های ترسناک که به تازگی مورد توجه قرار گرفته‌است. در ادامه تحلیلی برگرفته از وبسایت گاردین را با هم می‌خوانیم.

سریال بیگانه زمین

معمولاً وقتی پس از دو قسمت هنوز دقیقاً متوجه نمی‌شوید داستان در حال حرکت به کدام سوست، نشانه‌ی بدی برای یک سریال محسوب می‌شود. اما یک استثنا وجود دارد: اگر احساس کنید که هرچند شما هنوز از جزئیات سر در نیاورده‌اید، اما سریال کاملاً می‌داند چه می‌کند و به کجا می‌رود، می‌توانید با خیال راحت تماشای آن را ادامه دهید. Alien: Earth دقیقاً چنین حسی دارد؛ سریالی پر از تنش، پرابهام و با اعتمادبه‌نفس مطلق، ساخته‌ی نوآ هاولی، نویسنده و کارگردانی که پیش‌تر با Fargo توانایی خود را ثابت کرده است.

داستان ما در سال ۲۱۲۰ می‌گذرد؛ زمانی که به‌طرز شوم و پیش‌بینی‌پذیری، آینده‌ای ویران برای فرزندان و نوه‌هایمان ترسیم می‌کند. با نوشته‌ای سبزرنگ روی پس‌زمینه‌ی مشکی (یادآور نمایشگرهای رایانه‌ای دهه‌ی هشتاد) مطلع می‌شویم که در این آینده‌ی فروپاشیده، شرکت‌های عظیم سراسر جهان را در اختیار گرفته‌اند. اینکه کدام شرکت نهایتاً بر همه‌چیز سلطه پیدا کند، وابسته است به برنده‌ی «مسابقه‌ی جاودانگی»؛ رقابتی میان سه فناوری: سایبورگ‌ها (انسان‌های ارتقایافته)، سینث‌ها (موجودات کاملاً مصنوعی) و هیبریدها (بدن‌های مصنوعی با ذهن انسانی).

تمرکز اصلی قسمت نخست روی دسته‌ی سوم است؛ هیبریدها. در مجموعه‌ی آزمایشگاهی پیشرفته‌ای به نام «نورلند» که زیر نظر استارتاپ غول‌آسای Prodigy فعالیت می‌کند، دختری در مراحل پایانی سرطان روی تختی در کنار پیکر بی‌حرکت زنی بالغ قرار می‌گیرد که او را «وندی» می‌نامد. فرایند آغاز می‌شود و مغز دختر از بدن بیمار خارج شده و در بدن مصنوعی و به‌شدت واقعی وندی قرار داده می‌شود. وندی (سیدنی چندلر) نخستین هیبرید موفق است و به‌زودی رهبری گروهی از کودک‌-ربات‌های سرباز را بر عهده می‌گیرد؛ شاگردانی که توسط مردی مرموز به نام «کرش» (تیموتی اولیفنت) آموزش می‌بینند. کرش با موهای بلوند روشن، صدایی آرام اما نگران‌کننده و لباسی رسمی که ناخودآگاه حس بی‌قراری را منتقل می‌کند، شخصیتی است که از همان ابتدا می‌دانید «چیزی در او درست نیست».

هم‌زمان، در فضای بیکران، گروهی از انسان‌ها وظیفه‌ای دشوار را بر عهده گرفته‌اند؛ کاری با شرایط کاری به‌شدت نامطلوب. آن‌ها تحت مدیریت یک سایبورگ عبوس به نام «مورو» (بابو سیسی) هستند و مسئولیت حمل محموله‌ای از موجودات بیگانه‌ی خطرناک را بر دوش دارند. اما این محفظه‌های شیشه‌ای که موجودات در آن نگهداری می‌شوند، به‌شکلی مضحک شکننده است. موجودات فرار می‌کنند، بیشتر خدمه را قتل‌عام می‌کنند و تنها مورو برای حفظ جان خود زنده می‌ماند. او با خونسردی سرد و بی‌رحمانه‌اش، همچنان در تلاش است تا مأموریت خود را برای شرکت ثروتمند Weyland-Yutani به پایان برساند و محموله را به زمین بازگرداند.

وقتی سفینه با یک ساختمان بلند شهری برخورد می‌کند و آوار و ویرانی به جا می‌گذارد، تیم جست‌وجو و نجات، که البته هدف اصلی‌شان یافتن و تصاحب هر چیز باارزش است، از سوی Prodigy به محل اعزام می‌شود. این تیم را پزشکی بی‌انرژی و بی‌علاقه به نام «هرمیت» (الکس لاثر) رهبری می‌کند؛ کسی که بعدها درمی‌یابیم برادر گمشده‌ی وندی است. این‌جاست که هیولاها سرانجام آزاد می‌شوند. برخلاف فیلم‌های کلاسیک Alien که شخصیت‌ها را در فضای بسته و محدودی گرفتار می‌کردند، این‌بار انسان‌ها و شبه‌انسان‌ها در محیطی بازتر با هیولاها روبه‌رو می‌شوند و سریال باید با روش‌های دیگری ترس را به جان مخاطب بیندازد.

سریال بیگانه زمین

هیولاها، هرچند در طراحی چندان نوآورانه نیستند، اما همچنان تماشایی و هراس‌آورند؛ از حشره‌ای زالو‌مانند گرفته تا موجودی کروی با انبوهی از پاها، و یک زنومورف براق که کمی بیش از نسخه‌های پیشینش شمایل انسانی دارد. این موجودات همچنان سوخت کلاسیک کابوس‌ها هستند که این‌بار با جزئیاتی تیزتر و به‌روزتر بازآفرینی شده‌اند. هرگاه حمله می‌کنند، صحنه‌هایی از اجساد تکه‌تکه‌شده برجای می‌گذارند که به طرز عجیبی یادآور قاب‌های زیبای خونین سریال Hannibal است.

یکی از نقاط قوت بزرگ سریال، انتخاب دقیق بازیگران است. لاثر همان حس تسلیم خاموشی را که در The End of the F**ing World* داشت، اینجا نیز به نمایش می‌گذارد. در مقابل، چندلر با ترکیبی از معصومیت و نیروی پنهان، شخصیتی چندلایه خلق کرده است. تمثیل داستان از رشد کنترل‌نشده‌ی هوش مصنوعی در شخصیت وندی به‌خوبی آشکار است؛ موجودی که توانایی‌هایش فراتر از شناخت سازندگانش پیش می‌رود و شاید جذاب‌ترین بازی متعلق به ساموئل بلنکین باشد که نقش «بوی کاوالیِر»، مدیرعامل نابغه و خودشیفته‌ی Prodigy و پروژه‌ی نورلند را ایفا می‌کند. او با ردای راحتی و انرژی کودکانه‌اش، تصویری تمام‌عیار از یک کارآفرین فناوری جاه‌طلب ارائه می‌دهد که ممکن است تنها برای تفریح، جهان را به آشوب بکشاند. یکی از جزئیات لذت‌بخش بازی او، پاسخ دادن به یک تماس ویدیویی مهم در حالی است که روی تخت دراز کشیده و تبلت را میان پاهای برهنه‌اش نگه داشته است.

با این‌حال، Alien: Earth در دو قسمت نخست خود فاقد روایت خطی پرشتاب یا وضوح کامل در مضمون است و گاهی به مرزهای سردرگمی Westworld نزدیک می‌شود. با این‌وجود، چه یک راهروی باریک با زاویه‌ای نامعمول باشد، چه شهری ویران با بتن‌های شکسته و باران جرقه‌ها، چه یک خزنده‌ی بیگانه یا حتی نگاه خسته‌ی یک شخصیت، سریال همیشه راهی پیدا می‌کند تا حس شکار بودن را در بیننده زنده کند. احساسی که می‌گوید چیزی هولناک، فقط چند قدم آن‌سوتر، در کمین است.

نقد و بررسی کامل «بیگانه: زمین»؛ بازگشت هیولاها، این بار روی زمین

برگرفته از USATODAY

سال ۱۹۷۹، ریدلی اسکات با «بیگانه» جهان سینما را وارد کابوسی کرد که هنوز هم در حافظه‌ی جمعی باقی مانده است. فیلم اصلی فقط یک داستان ترسناک فضایی نبود؛ درسنامه‌ای بود از وحشت جسمی، تنش روانی و پرسش‌های عمیق درباره انسانیت. زنومورف‌های چهره‌چسبان آن فیلم، صرفاً هیولاهایی برای ترساندن نبودند، بلکه نماد نیرویی بودند که بی‌وقفه مصرف می‌کند، نابود می‌کند و با گرسنگی بی‌رحمانه‌اش امید و گرمای بشر را تهدید می‌کند.

اکنون، نوآ هاولی خالق «فارگو» و «لژیون»، این جهان را به تلویزیون آورده و برای اولین بار داستان «بیگانه» را به صفحه‌ی کوچک منتقل کرده است. Alien: Earth سریالی است پرهزینه، پرجزئیات و به طرز خوشایندی وفادار به روح فیلم اصلی، اما با داستانی تازه که به‌جای اعماق فضا، روی زمین جریان دارد.

سریال بیگانه زمین

جهانی تحت سلطه شرکت‌ها

هاولی ما را به سال ۲۱۲۰ می‌برد؛ آینده‌ای که در آن دولت‌ها جای خود را به شرکت‌های عظیم داده‌اند. در این جهان فروپاشیده، رقابتی نفس‌گیر در جریان است تا پاسخی علمی برای «جاودانگی» پیدا شود. این مسابقه سه شرکت‌کننده دارد:

  • سایبورگ‌ها: انسان‌هایی که با فناوری ارتقا یافته‌اند.
  • سینث‌ها: موجودات مصنوعی کامل، مانند اندروید «اَش» در فیلم اصلی.
  • هیبریدها: ذهن انسان که به بدن مصنوعی منتقل شده است.

محور اصلی داستان هیبریدها هستند، با شخصیتی به نام وندی (سیدنی چندلر) که نخستین نمونه‌ی موفق این فناوری است. وندی نامش را از شخصیت داستان «پیتر پن» انتخاب کرده و مثل آن، نماد جوانی ابدی و ماجراجویی است. اما او چیزی فراتر از یک آزمایش موفق است: توانایی‌های فیزیکی و سایبرنتیکی‌اش هر روز بیشتر می‌شود، و حتی خودش هم هنوز نمی‌داند تا کجا می‌تواند پیش برود.

پشت این پروژه، میلیاردر عجیب و مغرور بوی کاوالیِر (ساموئل بلنکین) قرار دارد؛ شخصیتی که هم به سبک یک نابغه‌ی فناوری و هم با بی‌خیالی یک کودک رفتار می‌کند. او ذهن کودکان را در بدن بزرگسالان قرار می‌دهد و گروهی از کودک‌-ربات‌های سرباز را پرورش می‌دهد.

سقوطی که همه‌چیز را آغاز می‌کند

در موازات این ماجرا، سفینه‌ای تحقیقاتی در اعماق فضا با محموله‌ای مرگبار از موجودات بیگانه در حال بازگشت به زمین است. اما همان‌طور که انتظار می‌رود، این محفظه‌ها چندان امن نیستند. موجودات فرار می‌کنند، خدمه یکی‌یکی کشته می‌شوند و سفینه به زمین سقوط می‌کند. در پی این حادثه، گروه‌های مختلف، از امدادگران و دانشمندان گرفته تا تیم‌های با انگیزه‌های نه‌چندان شرافتمندانه، برای دسترسی به محموله‌ی سفینه روانه محل سقوط می‌شوند.

برادر وندی، هرمیت (الکس لاثر)، یکی از امدادگران این عملیات است. همین ارتباط خانوادگی باعث می‌شود وندی همراه گروهی از سینث‌ها وارد میدان شود، بی‌آنکه دیگران واقعاً بدانند هدفش چیست.

سریال بیگانه زمین

هیولاهایی فراتر از ترس معمولی

Alien: Earth از همان ابتدا مجموعه‌ای از موجودات تازه را معرفی می‌کند: از حشره‌های زالو‌مانند و موجودات چشم‌دار با ده‌ها پا گرفته تا زنومورف‌های کلاسیک با طراحی کمی متفاوت. این هیولاها نه‌تنها ترسناک‌اند، بلکه با حملاتشان صحنه‌هایی خلق می‌کنند که هم خشن و هم به طرز عجیبی زیبا هستند؛ قاب‌هایی که یادآور تصاویر خون‌آلود و هنرمندانه‌ی سریال Hannibal است.

اما ترس این سریال فقط از دندان و چنگال این موجودات نمی‌آید. همان‌طور که در آثار پیشین هاولی دیده‌ایم، وحشت واقعی جایی است که جاه‌طلبی انسان و قدرت فناوری در هم می‌آمیزند و از کنترل خارج می‌شوند. شخصیت‌هایی مثل کرش، یک سینث با رفتاری بی‌روح و نگاهی سرد، به روشنی نشان می‌دهند که مرز میان انسان و ماشین چقدر باریک و شکننده است.

ترکیب اکشن و فلسفه

هاولی استاد ایجاد تنش است. تقریباً در هر قسمت، حسی از اضطراب دائمی همراه مخاطب است، حتی در صحنه‌هایی که موجودات بیگانه حضور ندارند. سریال پر از تعقیب و گریز، درگیری‌های خونین و موقعیت‌های نفس‌گیر است، اما در کنار این هیجان، پرسش‌های جدی و فلسفی نیز مطرح می‌کند:

  • انسان بودن به چه معناست؟
  • آیا جاودانگی، نجات‌دهنده است یا نابودکننده؟
  • وقتی ذهن و بدن دیگر یکپارچه نیستند، هویت چه مفهومی دارد؟

گاهی این پیام‌ها کمی بیش از حد مستقیم بیان می‌شوند، اما در کل با داستان و شخصیت‌ها هماهنگ‌اند.

سخن پایانی درباره سریال بیگانه: زمین

«بیگانه: زمین» باید هم طرفداران قدیمی فیلم‌های گیشه‌ای را راضی کند، هم برای تماشاگران جدید جذاب باشد، و هم استانداردهای یک محصول بزرگ دیزنی و FX را حفظ کند. خوشبختانه، سریال این تعادل را پیدا کرده است. با ترکیبی از وحشت کلاسیک، داستان‌پردازی هوشمندانه، شخصیت‌های چندلایه و جلوه‌های بصری چشمگیر، این مجموعه یکی از بهترین بازگشت‌های «بیگانه» در سال‌های اخیر است.

اگر به دنبال سریالی هستید که هم شما را بترساند، هم وادارتان کند به معنای زندگی و مرگ فکر کنید، Alien: Earth انتخابی است که ارزش وقت گذاشتن دارد!

سریال بیگانه: زمین را دیده‌اید؟ نظرتان درباره این سریال چیست؟ خوشحال می‌شویم دیدگاهتان را در همین صفحه بخوانیم!

ضمنا اگر به نقد و تحلیل سینما علاقه دارید، سری به صفحه نقد و بررسی قضیه بزنید.

bento4d bento4d
به اشتراک بگذارید :

چکیده

نقد سریال alien: earth

سریال Alien: Earth؛ آخر هفته خود را برای بیگانه: زمین خالی کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *