فیلم «زن و بچه» تازهترین اثر سعید روستایی، کارگردان جنجالی سینمای ایران است که پس از حواشی و توقیف «برادران لیلا» در سال ۲۰۲۲، بار دیگر با این فیلم در جشنواره فیلم کن حضور یافت. روستایی اینبار نیز سراغ روایت پرتنش یک زن در تقابل با ساختارهای مردسالارانه رفته و داستانی تلخ، آمیخته با ملودرام و بحرانهای پیاپی را در بستر زندگی شهری به تصویر کشیده است.
«زن و بچه» با بازی پریناز ایزدیار و پیمان معادی، ماجرای مهناز را روایت میکند؛ پرستاری بیوه که در تلاش برای ساختن زندگی تازه، گرفتار پیچیدگیهای روابط خانوادگی، قضاوتهای اجتماعی و سلسلهای از حوادث پیشبینیناپذیر میشود. روستایی با بهرهگیری از فیلمبرداری دقیق ادیب سبحانی و لحظات بصری تأثیرگذار، مرز میان درام شخصی و نقد اجتماعی را بار دیگر در هم میشکند. این فیلم که در بخش اصلی جشنواره کن به نمایش درآمد، نهتنها بازتابی از تنشهای فردی و خانوادگی است، بلکه پرسشی بنیادین را پیش میکشد: وقتی امید به سازگاری با قواعد جامعه از میان میرود، آیا ویرانههای باقیمانده میتوانند معنایی تازه و ارزشی مستقل پیدا کنند؟

نقد فیلم «زن و بچه» سعید روستایی را با نگاه وبسایت Variety شروع میکنیم، از نگاه آنها، فیلم سعید روستایی یک فیلم “خارجی” در نظر گرفته میشود که فرهنگی متفاوت را مینمایاند. اما بر خلاف سایر آثار روستایی، این فیلم تفاوتهای بسیار جدی با فرهنگ سایر کشورها دارد که این فیلم را برایشان عجیب و با تصمیماتی غیر منطقی به تصویر کشیده است. بر اساس نوشته یکی از منتقدین این وبسایت:
«یکی از لذتهای تماشای آنچه قبلاً «فیلم خارجی» مینامیدیم، این است که با دنیای یک فرهنگ کاملاً متفاوت آشنا میشویم و میفهمیم که در اصل چقدر به هم شبیه هستیم: رؤیاهایمان چندان فرق ندارد، همان چیزهایی که ما را میخنداند یا میگریاند، آنها را هم تحت تأثیر قرار میدهد. اما همیشه این خطر هم هست که عکسش رخ دهد؛ یعنی با داستانی روبهرو شویم که هیچچیزش برایمان آشنا نیست و رفتار شخصیتها آنقدر عجیب یا غیرمنطقی به نظر برسد که انگار مشغول تماشای یک فیلم علمیتخیلی هستیم. فیلم «زن و بچه» ساخته سعید روستایی برای من دقیقاً چنین تجربهای داشت، با اینکه در یک کلانشهر مدرن میگذرد و کارگردانش بین فیلمسازان ایرانی، بیشترین نزدیکی را به سبک هالیوودی دارد.»
روستایی پس از جنجالها و توقیف فیلم «برادران لیلا» در سال ۲۰۲۲، این بار به جشنواره کن برگشته است. او با وجود حکم شش ماه زندان و ممنوعیت فیلمسازی که بعدها برداشته شد، عقبنشینی نکرده است. تعجبی هم ندارد که در ایران چندان با جنس فمینیسم روستایی کنار نمیآیند؛ این سومین فیلم او (بعد از «ابد و یک روز» و «برادران لیلا») محسوب میشود که محورش زنی مقاوم و تا حدی مستقل است. با این حال، او اینبار توانسته فیلم را با مجوز رسمی بسازد، هرچند همین مسئله باعث شده از سوی برخی مخالفان نیز مورد انتقاد قرار گیرد. این یعنی «زن و بچه» در چهارچوب محدودیتهایی ساخته شده، از جمله الزام قانونی به رعایت پوشش برای شخصیتهای زن و شخصیت اصلی، مهناز (با بازی پریناز ایزدیار) در زندگی واقعی به آن اعتراض داشته باشد. حتی کوتاه کردن موهایش میتواند نوعی اعتراض نمادین تلقی شود.

مهناز بعد از مرگ همسرش، دو فرزندش را بهتنهایی بزرگ میکند و همزمان شغل سخت و پرمسئولیتی به عنوان پرستار بیمارستان دارد. او با حمید (پیمان معادی)، راننده آمبولانس آزادکار، معاشرتی نیمهعاشقانه دارد. پسرش، علیار، نوجوانی پرشیطنت است که به جای رفتن سر کلاس، وقتش را در یک کارگاه محلی با تاسبازی میگذراند و همین باعث میشود توسط معاون مدرسه، سامخانیان (مازیار سیدی)، برای یک هفته تعلیق شود.
در ایران قوانین و عرفهای خاصی حاکم است، اما فیلم دقیقاً روشن نمیکند که از یک بیوه در موقعیت مهناز چه انتظاری میرود: آیا باید از پدرشوهرش مراقبت کند یا برعکس؟ آیا فشار اجتماعی برای ازدواج مجدد وجود دارد یا رابطهاش با حمید موضوعی بحثبرانگیز محسوب میشود؟ اگر با حمید ازدواج کند و همانطور که او میخواهد سریعاً صاحب فرزند شوند، سرنوشت بچههای ازدواج اولش چه میشود؟ طبیعی است که هر فرهنگی توقعات خاص خود را دارد، اما وقتی فیلم آنها را برای مخاطب واضح نکند، سردرگمی ایجاد میشود.
به جای اینکه رفتار پسرش را اصلاح کند، مهناز بیش از حد از او حمایت میکند و از کسانی که میخواهند او را تنبیه کنند، دلخور میشود. اما ماجرا از این هم فراتر میرود؛ اتفاقی هولناک برای علیار رخ میدهد که آنقدر غیرمنتظره است که حس میکنیم داستان وارد یک دنیای ملودرامگونه شده است. مهناز مشغول برگزاری مراسم نامزدیاش است، اما هنوز حاضر نیست بچهها از آن باخبر شوند، پس آنها را به پدرشوهرش میسپارد، تصمیمی اشتباه در فیلمی که تصمیمهای درست در آن کم است.
روستایی «زن و بچه» را به شکل یک تراژدی روایت میکند و نشان میدهد که چطور تلاشهای مهناز برای بهتر کردن زندگی خانوادهاش، نتیجه معکوس میدهد. رابطهاش با حمید چندان عاشقانه نیست و وقتی حمید با خواهر کوچکتر او، مهری، آشنا میشود، حتی تصمیمش برای ازدواج را هم پس میگیرد. از نظر تئوری میتوان تقصیر را به گردن جامعهای انداخت که برای زنانی در موقعیت سن، طبقه و جنسیت مهناز، مسیرهای محدودی گذاشته است، اما او توان تغییر این ساختار را ندارد و خشمش را متوجه نزدیکترین مردان اطرافش میکند.

پس از حادثه علیار، مهناز با عصبانیت ماشینش را به سامخانیان میکوبد. از حمید به خاطر اینکه از خانوادههای بیخانمان پول میگرفت تا در آمبولانسش بخوابند، انتقام میگیرد و تهدید به نابودی کارش میکند. و در صحنهای نادر در سینمای ایران، با خشمی ضدپدرسالارانه، پدرشوهرش را به خاطر شلاق زدن علیار تا مرز مرگ پیش میبرد. مهناز زنی است که غرشش را میشنویم، اما هیچیک از کارهایش منطقی به نظر نمیرسد و در نهایت مردها همچنان دست بالا را دارند: آنها میتوانند شکایت کنند و حضانت فرزندانش را بگیرند.
آنچه فیلمهای قبلی روستایی را متمایز میکرد، تواناییاش در کم کردن فاصله میان فرهنگ ایران و جهان غرب بود. سبک او، با دوربین پرتحرک، تدوین سریع و داستانگویی مبتنی بر پیشبرد خط داستان، بیشتر به فیلمهای استودیویی آمریکایی شباهت دارد تا رویکرد استعاری بسیاری از فیلمسازان ایرانی که برای نقد حکومت مجبورند با احتیاط عمل کنند. با این حال، در «زن و بچه» روانشناسی شخصیتها چندان منطقی به نظر نمیرسد و به جای ایجاد حس نزدیکی، بیشتر باعث سردرگمی تماشاگر میشود، چون مهناز هرچه جلوتر میرود، رفتارش خودتخریبگرتر و غیرعقلانیتر میشود تا در نهایت به پایانی میرسد که شاید کمی آرامش بیاورد، اما پاسخی واقعی به مسائل طرحشده نمیدهد.
«زن و بچه»؛ تحلیلی از نگاه وبسایت گاردین درباره این فیلم ایرانی
فیلمی عجیب، غمگین و جدی از سعید روستایی، کارگردان ایرانی که آخرین حضورش در جشنواره کن به سال ۲۰۲۲ و درام خانوادگی «برادران لیلا» برمیگردد. این بار، او داستانی روایت میکند از بیرحمی و تصادفیبودن زندگی در شهر بزرگ؛ یک ملودرام پر از خشم، سوگواری و درد که با سلسلهای از بحرانهای پیدرپی، کمی حس سریالهای تلویزیونی را تداعی میکند. مثل «برادران لیلا»، اینجا هم فیلم درباره امتیاز و برتریای است که مردان ایرانی در جامعه دارند و اینکه چگونه حتی یک مرد بیانگیزه، بیتوجه و کماعتبار هم میتواند در بازار ازدواج، از یک زن جلو بزند.
پیمان معادی نقش حمید را بازی میکند؛ راننده آمبولانسی در اواخر دهه چهل زندگی که با نوعی جذابیت شیطنتآمیز برای زنان شناخته میشود. او هنوز مجرد است و همین باعث تعجب برخی آشنایان شده، اما حالا با مهناز نامزد کرده است. مهناز پرستاری باهوش و سختکوش در بیمارستان است که بیوه شده و همراه خواهرش مهری، مادرش و دو فرزندش زندگی میکند. پسر نوجوانش، علیار، همیشه در مدرسه دردسر درست میکند و با زبانبازی مادرش را راضی میکند که او و خواهر کوچکترش ندا را ببخشد.

حمید چندان انتخاب ایدئالی نیست، اما طوری رفتار میکند که انگار داشتن دو فرزند برای مهناز باعث شده خودش «لطف» بزرگی کند. او اصرار دارد وقتی والدینش به خانه میآیند، بچهها حضور نداشته باشند و تمام وسایلشان پنهان شود، چون خانوادهاش از وجود آنها خبر ندارند و ممکن است مانع ازدواج شوند. مهناز، برخلاف حس درونیاش، بچهها را به پدرشوهر بداخلاق مرحومش میسپارد. دیدار با خانواده حمید انجام میشود و سلسله اتفاقات وحشتناکی به راه میافتد، از جمله رویدادی که به شکل گیجکنندهای هرگز روی پرده نشان داده نمیشود و عامل آن هم هیچوقت توضیح یا اعترافی نمیکند، شاید همین معما بخشی از هدف فیلم باشد.
بازی معادی، زیرپوستی و حسابشده، نشان میدهد که حمید چقدر آدم لغزندهای است؛ مردی که عادت دارد با چند جمله به ظاهر محترمانه، محبوبیت بخرد، اما وقتی مورد انتقاد قرار میگیرد، لحنش تند و پر از ترحم به خودش میشود. او یک کاسبی کوچک اما فاسد هم دارد: اجاره دادن آمبولانسها به افراد بیخانمان برای خوابیدن، آن هم در ازای پولی که کاملاً بهرهکشانه است. نشانههایی هم هست که حمید هنوز چشمچران است و بهطور غریزی سراغ زنان دیگر میرود.
از دل این شرایط پرتنش که به شکل آشکار علیه مهناز و به نفع مردان چیده شده، فاجعهای رخ میدهد؛ در واقع دو فاجعه. همین ماجرا، مهناز را وارد رویارویی خشمگینانه با تمام مردان زندگیاش میکند؛ از جمله معلم تندخو، آقای سامخانیان که علیار را برخلاف نظر همکارش از مدرسه اخراج کرده بود. این اتفاقات تراژیک و شوکهکننده، در فیلمی بروز میکند که در روایت کلیاش بسیار آرام و کمهیجان است، و همین تضاد باعث میشود تمام آن رنج و درد احساسی رنگی عجیب و غیرمنتظره پیدا کند، شاید شبیه غافلگیریهای زندگی واقعی.
بازی پرانرژی ایزدیار نشان میدهد که غم و اندوه، او را به شبحی بدل کرده که جهان اطرافش را با حسرت تسخیر کرده؛ جهانی که قرار بود فقط جایی باشد برای زندگی ساده و آرامش نسبی. شاید کمی اغراق در احساسات وجود دارد، اما بازیهای صریح و قدرتمند بازیگران، داستان را سرپا نگه میدارد.
چند نکته از نگاه نگاه ایندیوایر
در این فیلم چند ایراد ساختاری وجود دارد که گاهی مرز میان ملودرام سینمایی و سریال تلویزیونی را کمرنگ میکند، چون خبرهای بد یکی پس از دیگری میرسند. اما بازی باورپذیر پریناز ایزدیار، این مسیر را تا انتها پیش میبرد. روستایی با همکاری فیلمبردار، ادیب سبحانی، لحظاتی را در خانه و محل کار پیدا میکند که عناصر بصری جای هیجان و تنش درام انسانی را میگیرند. دو صحنه بیمارستانی که دستگاه ونتیلاتور در آنها دیده میشود، مانند قاببندیهایی عمل میکنند که رویدادهای مهم را دربر میگیرند؛ مرزی میان شخصیتی که مهناز پیشتر بود و آنکه حالا حاضر است برایش دست به هر کاری بزند.
«خانه»، نه آن خانهای که مهناز فکر میکرد در حال ساختنش است، بلکه خانهای دیگر، در نیمه دوم فیلم به کانون داستان بدل میشود. سه زن در آن خانه گاهی یکدیگر را تحمل میکنند و گاهی مقابل هم میایستند. پیوند ناگفتهشان، این آگاهی است که آنها مجبور به رعایت قوانینی متفاوت از مردان زندگیشان هستند. مردسالاری خود را در استانداردهایی نشان میدهد که مردان اطرافشان احساس میکنند میتوانند بهراحتی از آنها عبور کنند.
«زن و بچه» بهندرت فیلمی درباره پیروزی شخصی است، اما وقتی امکان ادغام مهناز در چارچوبهای متعارف جامعه ایرانی از او گرفته میشود و خودش هم آن را بیش از پیش دور میکند، فیلم هوشمندانه روستایی این پرسش را مطرح میکند که آیا از دل این ویرانهها میتوان به ارزش تازهای رسید یا نه؟
خوشحال میشویم نظرتان درباره فیلم زن و بچه سعید روستایی را در همین صفحه بخوانیم.
bento4d bento4d