طعم چیزها یا همان The Taste of Things فیلمی کلاسیک با هنرنماییِ ژولیت بینوش که در نهایتِ زیبایی، تلخ و شیرینِ آشپزی و آشپزخانه را به تصویر کشیده است. پیشتر درباره بازی بینظیر ژولیت بینوش، بازیگر فیلم آبی، در نقد سه گانه کیشلوفسکی صحبت کردهایم. در ادامه با نقد فیلم طعم چیزها همراهتان هستیم.
در دلِ تمامِ میوههای گوارای زندگی یک هستهی تلخ و شیرین نهفته است. همه چیز رفتنی است. بزرگترین عبادتگاهها، چشمنوازترین نقاشیها، زیباترین هارمونیها و گواراترین نوشیدنیها، همه از بین میروند و هیچیک تا ابد پابرجا نیستند. تمامِ داستانهای عاشقانه نیز، روزی به پایانِ تلخِ خود منتهی میشوند.
خوب که فکرش را میکنی، این واقعیت قلبت را به درد میآورد؛ عشق همانقدر که طربانگیز است، همانقدر هم اندوهناک است. با این وجود، همین واقعیت است که سبب میشود زندگی ارزشِ زندگی کردن را داشته باشد.
این آن معمایی است که در دلِ «طعمِ چیزها» مستتر است؛ فیلمی تحسینبرانگیز و رمانتیک که در فضای پختوپز و آشپزی میچرخد و کارگردانِ فرانسوی-ویتنامیِ ترانآنهونگ است. طرفینِ این معما عبارتند از یوژین (ژولیت بینوش)، که آشپزی ماهر است، و دودین بوفانت (بونوآ ماژیمل) که یک شِف معروف است و یوژین برای او کار میکند. فیلم در اواخرِ قرنِ نوزدهم روایت میشود. این دو در خانهای باصفا در حومهی فرانسه، که آشپزخانه قلبِ تپندهی آن است، زندگی میکنند و دودین در آنجا، از دوستان و بازدیدکنندگان پذیرایی میکند.
برای یوژین و دودین هیچ چیزی مهمتر از تهیهی وعدههای غذاییِ بینظیر نیست، که گاه یک املتِ ساده است و گاه ضیافتی باشکوه که تا همیشه در خاطرِ مهمانان میماند. البته هیچچیز، بهجز یکدیگر.
این دو با هم ازدواج نکردهاند، هرچند بیش از ۲۰ سال است که دودین این درخواست را مطرح میکند. یوژین هربار لبخندِ مرموزی میزند و سرش را تکان میدهد؛ او آرزو دارد همه چیز همانطور که هست باقی بماند. ولی در پیِ هر بهاری، لاجرم خزانی هست.
داستان طعم چیزها، برگرفته از رمان مارسل روف
«طعمِ چیزها» بسیاری از صحنههای هوسانگیزِ پختوپز را با همان طول و تفصیل نمایش میدهد، با این تفاوت که ریتمِ فیلم خستهکننده نیست و ما اصلاً متوجهِ طولانی بودنِ این صحنهها نمیشویم، چون همه چیز بسیار آرامشبخش و دلپذیر است. «فیلمهای غذایی» قدمتی طولانی دارند، ولی در هیچیک، غذاها به این حد که دودین و یوژین آنها را درست میکنند لذیذ به نظر نمیرسیدهاند. حتی میتوانیم عطر و رایحهی آن آشها و شیرینیها و مرغها را استشمام کنیم.
نامِ اولیهی فیلم هنگامی که در جشنوارهی کن اکران شد، «پات او فو» بود که نامِ یکی از مهمترین غذاهای معرفی شده در فیلم است که از گوشتِ آبپز و سبزیجات تهیه میشود. ولی در اکرانهای بعدی، عنوانِ آن عبارتی فرانسوی بود که چنین معنی میداد: «اشتیاقِ دودین بوفانت» (La Passion de Dodin Bouffant).
این عنوان عیناً برگرفته از نامِ رمانی متعلق به دههی ۱۹۲۰ است که خودِ فیلم هم کمابیش بر اساسِ آن ساخته شده. نویسندهی آن یعنی مارسل روف، در این رمان، دست به خلقِ یکی از ماندگارترین شخصیتهای داستانهای آشپزی زده است که شخصیتش کمابیش برگرفته از نویسنده و خوراکشناسی فرانسوی است به نامِ ژان آنتلم بریا ساوارن (متولدِ ۱۷۵۵) که نوشتههایش در زمینهی آشپزی شهره است. (پنیرِ بریا ساوارن نیز به نامِ اوست)
شاید عمدهترین دلیلِ شهرتِ بریا ساوارن کتابِ او یعنی «فیزیولوژیِ چشایی» باشد. با خواندنِ این کتاب هم با خودِ او و هم با شخصیتِ اولِ فیلمِ «طعمِ چیزها» بیشتر آشنا میشوید. کتابِ او گرچه شاملِ دستوراتِ آشپزی نیز هست، ولی بخشِ عمدهی آن را اختصاص داده است به ابرازِ احساساتش درموردِ لذت و موهبتی که با خوردن نصیبِ انسان میشود، و این کار را با بیانی شیرین انجام میدهد. جملهی معروفِ «بگو چه میخوری تا بگویم کیستی» از اوست.
سخت نیست اگر تصور کنیم که دودین نیز بر سرِ میزِ شام، این جملهی قصار را با دوستانِ خویش رد و بدل میکند. از منظرِ این قبیل افراد، غذا آشکارکنندهی شخصیتِ انسان است. وقتی میزبان غذایی را با نهایتِ دقت درست میکند معنایش این است که او به میهمانانِ خویش اهمیت میدهد. همچنین، نشان از خودانگارهی وی دارد: آیا به خود مینازد؟ درحالِ خواهش و التماس است؟ نقطهضعفهای خود را به نمایش میگذارد؟ یا صرفاً میخواهد مهمانانش از طعمِ بهشتیِ غذاها محظوظ گردند؟ از طرفی، وقتی مهمانان با شور و اشتیاق بر سرِ سفرهی میزبان حاضر میشوند، بدین معناست که آنان علاوه بر ارزشی که برای میزبان قائلند، به نعمتهایی که دنیا در اختیارشان قرار داده نیز اهمیت میدهند.
و البته در پشتِ صحنه، کارگردانانِ اصلی را داریم، یعنی سرآشپز و آشپز؛
از دیدگاهِ آنان، هنرِ آشپزی بالاترین نمودِ انسانیت است، زیرا ثمرهی همهی آن چیزهایی است که انسان را انسان میکند؛ یعنی زمان، توجه، احساسات، حواسِ پنجگانه و درآخر، فانی بودن. غذای خوبِ امروز، فردا خاطره میشود.
خوراکدوستان و خوراکشناسانی که در «طعمِ چیزها» میبینیم به خوبی با سنتهای آشپزیِ زمانهی خویش (که حدوداً اواخرِ سدهی نوزدهم است) آشنایی دارند و دربارهی پیشگامانِ این هنر از جمله سرآشپز آنتوان کارم (که برآمده از اقشارِ پایینِ اجتماع بود و به یکی از مهمترین و بزرگترین شخصیتهای تأثیرگذار در عرصهی آشپزیِ فرانسه بدل گشت) و شاگردش یعنی آگوست اسکوفیه گفتوگو میکنند. دودین به دوستانش اینگونه میگوید: «ما میراثدارِ کارِم و اسکوفیه هستیم. با تکیه به این آدمها، آینده را میسازیم.»
البته خودِ دودین هم شخصِ معروفی است، تا جایی که او را «ناپلئونِ آشپزی» مینامند، گرچه او خود، اندکی از این لقب شرمسار است. فرستادهی شاهزادهی اوراسیا به منزلِ او میآید و از او و دوستانش برای شام دعوت میکند. ولی وقتی آنان به مهمانیِ او میروند، با سفرهای روبهرو میشوند آکنده از جلوههای نمایشی، انواعِ طعمها و نوشیدنیها و سسها و دستپختها که بیهیچ قاعدهای با هم ترکیب شدهاند. از نظرِ دودین و یوژین، این گونه ضیافتها نهتنها مزهی خوبی ندارند، بلکه اساساً مزه ندارند. یک خوراکشناسِ واقعی هیچگاه سفرهای اینچنینی ترتیب نمیدهد. از نظرِ ایندو، تمامِ لطفِ یک غذای خوب به ظرافتِ آن است، و نمونهی بارزِ این ظرافت، همان احاطهای است که یوژین بر آشپزی و آشپزخانه دارد. او درست بهسانِ نقاشی چیرهدست، از قوهی شهودِ خویش در پختوپز بهره میگیرد.
توصیفی متفاوت و معنادار از خوشبختی و آرزوهای انسان
کارِ کارگردان در ساختِ این اثر را نیز میتوان به نقاشی تشبیه کرد، بس که در همان نگاهِ اول درخشان و جذاب است. در یکی از صحنهها، او ما را از نمایی نزدیک به گلابیِ پخته مهمان میکند و اینگونه، بر آبدار و شیرین بودنش تأکید مینماید، آنگاه، با قدری جسارت، آن را در تصویرِ یوژین محو میکند و ما یوژین را میبینیم که همانندِ زنانِ حرمسرا، برهنه بر تختِ خویش نشسته و در حالِ اهداءِ هدیه ایست. بینوش شخصیتی دارد که گویی از درون میدرخشد و در درونِ خود به آرامشی کامل رسیده است. یکبار، دودین برای ژولیت جمله ای را از سنت آگوستین نقل میکند که گفته بود: «خوشبختی یعنی آنچه را که داریم همچنان از تهِ دل بخواهیم.» آنگاه به نرمی به او نگاه میکند و میپرسد: «ولی تو… تا حالا من تو را داشتهام؟»
خیر. یوژین زنی نیست که کسی او را داشته باشد. او مالِ خودش است و خودش انتخاب میکند که چه زمانی با چه کسی خود را شریک کند. او انسانی سخاوتمند و در عینِ حال استادی هنرمند است که هنر را صرفاً به خاطرِ لذتی که از آن میبرد انجام میدهد. گذرانِ فصلها از دیدِ او یادآورِ ماهیتِ فناپذیرِ هنرهای آشپزی است.
«مزهی چیزها» همانندِ سایرِ آثاری که با تمِ غذا ساخته شدهاند (از جمله «تامپوپو»، «بخور بنوش مرد زن»، «ضیافتِ بابت» و «شبِ بزرگ») صرفاً بهانهای برای نگاه به مقولهی غذا نیست. غذاهایی که در این فیلم درست میشوند اشاره به معنایی دارند: کار به خاطرِ عشق و علاقه، مفهومِ قناعت، و اندوهِ وسیعِ ناشی از اینکه انسان نهایتِ هنر و دقتِ خود را برای تهیهی چیزی به کار میبندد و نهایتاً یک ساعتِ دیگر، چیزی جز خاطره از آن باقی نمیماند.
علاوه بر این، از منظرِ پدیدارشناسی، «طعمِ چیزها» روایتگرِ تنوعِ زیبایی است که در ذاتِ هستی نهان است:
شوری و شیرینی، تندی و ترشی و گسی، آبمیوه و خامه، هیچیک برای بقای حیات ضروری نیستند، ولی طیفِ وسیعِ طعمهایی که ما هرروز در خوراکیهای خود ایجاد میکنیم دربارهی آمال و آرزوهای آدمیزاد حرفها دارد که به آسانی در کلمات نمیگنجد.
این معما را نیز همانندِ عشق نمیتوان به سادگی شرح داد؛ با اینکه میدانیم که «پایان» بخشِ جداییناپذیرِ هر مجلس و ضیافتی است، ولی خود انتخاب میکنیم که با فراغِ بال از آن لذت ببریم.
طعم چیزها، داستان دلدادگیِ آدمبزرگهاست
با این همه، «طعمِ چیزها» لایههای عمیقتری هم دارد که با پختوپزِ این خوراکیها به نحوی مرتبط است. دودین و یوژین بیست سال است که دوشادوشِ یکدیگر کار میکنند. اینکه چه چیز یوژین را برآن داشته تا با دودین زندگی کند به روشنی بیان نمیگردد. با این حال، دودین خوراکدوست و خوراکشناسی مشهور است و چه بسا یوژین به نزدِ او سفر کرده تا هنرآموزی کند. رفتارِ متین و دلگرمکنندهای که یوژین با پائولین دارد حاکی از شخصی است که صاحبِ فرزند است. دودین و یوژین بعضی شبها را در کنارِ هم میگذرانند. دودین از میانِ راهروهای تاریکِ عمارتِ اربابیِ خود میگذرد و درِ اتاقِ او را میزند. احتمالا این کار هم ۲۰ سالی هست که بر همین منوال بوده. چندباری هم به او پیشنهادِ ازدواج داده. ولی یوژین هربار به او جوابِ رد میدهد. روابطِ ایندو برپایهی احترامِ متقابل بنا شده و صرفاً نه همخانه، بلکه همفکر نیز هستند. برای آندو، آشپزی در کنارِ هم نوعی آفرینشگری است.
داستان، داستانِ دلدادگیِ آدمبزرگهاست و از اضطرابهای سمی یا احساساتِ تردیدآمیز خبری نیست. هردو عاقل و بالغاند و در تکوتوک اوقاتِ فراغتی که دست میدهد، به صراحت در این باره با هم صحبت میکنند. دودین یوژین را دوست میدارد و با نهایتِ رأفت و عطوفت با وی رفتار میکند، به خصوص مواقعی که یوژین غش میکند. تردیدی که یوژین در پیشبردِ این رابطه به مرحلهی بعدی از خود نشان میدهد قابلِ درک است، به خصوص برای زنی متعلق به قرنِ نوزدهم.
اشتیاق به غذا، همان اشتیاق به محبت است؟!
«طعمِ چیزها» حرف از «چگونگیها» میزند، نه «چیستیها». ما آدمها را بیشتر از روی افکار و دغدغههایشان و فعالیتهایی که به آن علاقه دارند میشناسیم. استلا آدلر، استادِ برجستهی بازیگری میگوید: «مهم نیست چه کسی هستید. مهم این است که بدانید چه کار باید بکنید، و بعد، هرکولوار همان کار را بکنید.» دودین و یوژین نیز هرکولوار در کنارِ هم آشپزی میکنند. آندو به تماممعنا یار و همراهِ یکدیگرند و این، خیلی تأثیرگذار است. و من هنوز درست نمیدانم تران آن هونگ چگونه به یک چنین تقارنِ ظریفی دست یافته است. بیشتر شبیهِ افسون و چشمبندی است، ولی در واقع چنین نیست. تکتکِ انتخابها حسابشده است. تران در آشپزخانه میماند و این دو شخص را و آشپزیشان در کنارِ یکدیگر را دنبال میکند و با این کار، سکوت و همراهیِ دلنشینی که بینِ آندو حکمفرماست را نشانمان میدهد (که عمیقتر از غالبِ زندگیهای زناشویی است)، چرا که خیلی حرفها بینیاز از گفتن است.
یکبار از ام.اف.کی فیشر، نویسندهی معروفِ آمریکاییِ حوزهی غذا پرسیده بودند چرا این موضوعِ خاص را برای نویسندگی انتخاب کرده است؟ او پاسخ داده بود:
«به عقیدهی من، سه نیازِ اساسیِ انسان، یعنی نیاز به غذا و امنیت و محبت، چنان درهم تافته و بافته اند که نمیتوانیم یکی را بدونِ دیگری در نظر بگیریم. گاهاً پیش میآید که دارم دربارهی اشتها مینویسم اما در واقع دربارهی محبت و اشتهای انسان به محبت و صمیمیت و عشق قلم میزنم… و وقتی حرف از سیری میزنم، باز از ارضاءِ میلِ انسان به محبت و غنا سخن میگویم. اینها همه یکی هستند.»
در «طعمِ چیزها» نیز بینِ پختن برای یک شخص و دوست داشتنِ او مرزی ترسیم نمیشود. به قولِ فیشر، «اینها همه یکی هستند.»
خوشحال میشویم اگر نظر و یا نقد خود را درباره نقد و بررسی فیلم The Taste of Things با ما در میان بگذارید. برای مطالعه تحلیلهای دیگر فیلمهای سینما به صفحه نقد و بررسی قضیه مراجعه کنید.